Thursday, 30 August 2012

مصاحبه امان معاشر با داكتر رمضان بشردوست،

 
 
 مصاحبه امان معاشر با داكتر رمضان بشردوست، نماينده مردم در ولسي جرگه
امان معاشر:عالیقدر محترم داکترصاحب رمضان بشر دوست!
احترامات من و همکارانم را بپذیرید.
شما در زمان تصدی وزارت پلان و مخالفت با انجو های نا بکار ؛ به سر زبانها افتادید و سپس ندای بر حق شما در پارلمان به دفاع از آزادی و بیان حقایق و حقوق حقه ی انسان زحمتکش و محروم  کشور که از گلون صاف تان بیرون میریخت افتخارات و محبوبیت شما را نزد مردم صد چندان کرد. و آرایی را که مردم در انتخاب ریاست جمهوری به صندوق شما ریختند واقعاً رای مردم است و متباقی پر از جعل ؛ تزویر ، دروغ و دسایس گسترده است.
بهر حال توفیق مزید برای شما آرزوی من میباشد ؛ امید است به پرسش های آتی از طرف جناب شما پاسخ  در خور داده شود.
 سوال:بنیاد "بشردوستان"را که بخاطر دستگیری  از مردم اساس گذاشته اید؛ چرا با نام شما در ارتباط است؟ آیا خدماتیکه در مورد انجام یافت، اسباب رضایت خاطر شما و مردم را فراهم ساخته است؟ از نظر ما این وظیفه برایتان کوچک است و وظیفه ی بزرگ تر از آن را باید متصدی میشدید.
داکتر رمضان بشر دوست:
بنام خدا و به ياد شهدا
هموطن گرامي آقاي امان معاشر و تمام دوستان عزيز مجله زنان
يك جهان تشكر از محبت ولطف شما. خدمت به مردم وافغانستان وظيفه هر افغان است. من تلاش ميكنم كه به اندازه وتوان خود اين وظيفه را به درستي انجام بدهم.
جواب: ماه دلوزمستان ۱۳۸۸(فیبروری 2010 ) بود، یک روز نه مثل روزهای دیگر چون آن روز برف می بارید؛ چیزی که متأسفانه درافغانستان درمجموع ودرکابل بخصوص حتی دراوج زمستان استثنائی است.میگفتندکه کابل بی زرباشد، بی برف نه! امروزکابل هم بی زروهم بی برف است.
   آنروزمن درسرک پوهنتون، نزدیک وزارت تحصیلات عالی درحا ل کمک کردن ازمعاش خود به محرومین ومجروحین زنده گی بخصوص اطفال، معلولین وبیوه ها بودم که حتی درزمستان وزیربرف برای پیدا کردن یک لقمه نان با زنده گی دوزخی دست وپنچه نرم میکردند: بعضی قوطی وبوتل های خالی مثل بوتل کوکا کولا...رابرای فروش جمع میکردند وبعضی دیگرگدایی میکردند، نه از هوس بلکه ازمجبوریت ودرسن 50 و60 سالگی!
    یکی ازهموطنان ازخارج کشورازطریق تیلیفون درباره اوضاع سیاسی افغانستان میخواست برای یکی ازشبکه های تلویزیونی مصاحبه بگیرد.من بیرون ازموترودرکنارسرک بودم، صدای موترها مانع شنیدن درست حرفهای وی میشد. من خواستم که یک دقیقه اجازه بدهد تا به داخل موتر بروم. هموطن پرسید:"کجا می باشید؟" گفتم که درکنارسرک.گفت: "چه میکنید ؟" گفتم که ازمعا ش خود به اطفال، معلولین وبیوه ها که دراین روزبرف وباران برای پیدا کردن یک لقمه نان د ست وپنچه نرم میکنند، در حال کمک کردن هستم.هموطن گفت که معاش شما چیزی نمیشود. گفتم که من به اندازه توان مسؤلیت خود را انجام میدهم: یک زره مرهم روی زخم این محرومین ومجروحین زنده گی گذ اشتن، بزرگترین لذت وبهترین ثواب است.
  تعدادي ازهموطنان چه ازداخل کشوروچه ازخارج کشوراکثرا" بطورانتقاد وگله آمیز به من میگفتند، مشوره میدادند وپیشنهاد میکردند که ازکاروفعالیت فردی بیرون شده ودست به دست هم گذاشته فعالیت وکاردسته جمعی راشروع کنیم. آنهادربخش فعالیت های اجتماعی پیشنهاد تشکیل يك بنیاد رامیکردند.اینک بنیاد ساخته شد اما این بنیاد مثل بنیادهای دیگر نیست، به چند دلیل:
  اول- این بنیاد، بنیاد بشردوستان است؛ نه بنیاد بشردوست.این بنیاد یک فرد ویک شخص نیست چون این نهاد خیریه متعلق ومر بوط به یک شخص، به یک قوم، به یک نژاد، به یک مذهب، به یک دین، به یک تنظیم، به یک آیدیولوژی، به یک ملت، به یک کشورنیست بلکه مربوط ومتعلق به تمام وطندوستان، بشردوستان وانسان دوستان است.
  دوم - این بنیاد کش وفش ندارد، دفترچند هزاردالری وچند طبقه ای ندارد. مرکزاش خیمه ملت است. کارمندان وکارگران با معا ش دالری ندارد. تمام کسانی که دراین بنیاد وبا این بنیا دهمکاری میکنند یک افغا نی معاش برای کاری که دربنیاد میکنند، ندارند؛ تنها معا ش شان حس وطن دوستی و انسان دوستی شان است. در بنیاد های دیگراز 20 تا 40 درصد وحتی بشتر کمک ها مصرف کرایه دفاتر، کارمندان، اجیران، آشپزوآشپزخانه، نان وغذا، موتر وموتروان میشود اما بنیاد بشردوستان یک افغانی ویک دالرهم ازاین قبیل مصارف ندارد بنا براین تمام کمک های یاران وهمسنگران، صد درصد به مستحق ترین افراد داده میشود.
  هدف بنیادی این بنیاد، تنها دادن چند افغانی یا چند دالر به محرومین و مستحقین نیست بلکه آوردن تغیراتی ولواندک وکوچک درزنده گی روزمره آنها است، البته به تدریج وبا ایجاد کاروشغل مثلا":
  -  بعضی افراد درخیاطی یا گلدوزی ویا قالین بافی مهارت خاص دارند اما 5000 یا10000افغانی(در حدود 100تا200دالر)برای خریدن یک ماشین خیاطی ویا گلدوزی ندارند.آیا در بین تقریبا" 40 میلیون افغان درداخل وخارج کشورکسی نیست که دست این هم وطن رابگیرد؟
  -  بعضي افراد درپشت خود مثل حیوان بارمیبرند، آنهم در قرن اتم! آیا یک انسان نیست که برای وی با 10000افغانی یک کراچی بخرد؟
  -  بعضی افراد مهارت خاص درتجارت دارند اما 30هزار یا 40 هزار افغانی(در حدود600یا700 دالر) برای خرید اموال واجناس ندارند؟ آیا کسی نیست که به آنها یاری کند؟
  - بعضی افراد علاقه خاص به تکنالوژی مدرن ازقبیل کمپیوتردارند اما پول کورس راندارند.آیا کسی نیست که فیس یک سال کورس را برای آنها بپردازد؟
  البته که است، انسانی، مسلمانی، افغانی که اگر یک لحظه در خلوت معنوی با قلب، وجدان وخدای خود گفتگوورازونیاز کند؛ به رسالت انسانیت ومسؤلیت اسلامیت بی اندیشد؛ به مفهوم زنده گی وسفر کوتاه وزودگذرخود در این دنیابی اندیشد حتما" دست به جیب خواهد شد!
  بنابراین هیچ دلیلی وجود ندارد که وطندوستان وانسان دوستان دست به جیب نشوند.هیچ بهانه برای فراموش کردن انسان وبشر وجود ندارد. شما نميتوانيد بهانه كنيد وبگوئيد كه ما به هر كسي كه در افغانستان پول روان كنيم آنرا حيف وميل ميكند، كاخ مسازد ودر جيب خود ميكند. شما من را ميشناسيد؛ من وزير بودم، وكيل هستم اما يك خانه كلي از خود ندارم ، در خانه كيلي پدري كه بيش از سي سال قبل در يك منطقه غريب نشين كابل ساخته است زنده گي بسيار عادي دارم. در خانه كه من زنده گي ميكنم قالين، كوچ، جوكي، يخچال، كولر نيست؛ با گليم وطني فرش است دزرمان وزارت ووكالت قسمت اعظم معاش خودرا به فقرا كمك ميكردم وميكنم. پس شما مطمئين باشيد كه امانت وكمك شما را به مستحقين آن بدون كم وكاست ميرسانم.(شما ميتوانيد اسناد وفلم انرا در اين ويب سايت كه در حال ساختن است ببنيد:www.bashardostan.com )
هر کس میتواند به اندازه توان خود کمک ویاری کند؛ هرایستاده ای میتواند دست افتاده ای رابگیرد برای یک ثانیه یا یک لحظه ویا بشتر. هیچ کس ازهیچ کس داروندارش رانمیخواهد. کمک، کمک است چه یک افغانی وچه یک میلیون افغانی باشد. چه خوب گفته اند: کسی که ارزش یک سیب رانداند، ارزش باغ راهم نمیداند. مجروحین زنده گی قدروارزش یک سیب را بگذارکه قدروارزش نیم سیب را هم میدانند ومی فهمند.
  به هرصورت ودرهر حال، هیچ کاروهیچ اقدام علمی وعملی بدون همکاری وحمایت شما وطندوستان، انسان دوستان، یاران وهمسنگران ممکن نیست.فرد، فرد شمامیتوانید به اندازه توان خود رسالت ومسؤلیت خودرا انجام دهید، خود دست به جیب شوید ودیگران را هم تشویق کنید که دست به جیب شوند وروی زخم هم نوعان محروم ومجروح خود زره مرهم بگذارند.از طریق فیس بوک، وب لاگ، وب سایت، رادیووتلویزیون، روزنامه، هفته نامه، عروسی، کنسرت، فاتحه، ختم قران شریف، نماز جمعه ودرنشست های دیگرپیام را برسانید. شما میتوانید سفیر افتخاری این بنیاد شوید چون این بنیاد شما است.
البته گذاشتن مرهم  ولو يك زره باشدروي زخم مجروحين زنده گي ودوزخيان روي زمين وظيفه بزرگ ولذت بخش است اما فعاليت اجتماعي مانع فعاليت سياسي نميشود. برعكس در شرايط فعلي افغانستان ما بايد در جبهات مختلف مبارزه وجهاد كنيم.
 سوال:در مورد مصارف حج عمره و تمتع بانک جهانی ارقام دقیق ارائه داشته است که در زیر میخوانید و این بانک چنین مصارف را نادرست میداند و ما نیز یاد آور میشویم که باید این مبلغ در داخل وطن و برای مردم محتاج و هردم شهید ما به مصرف برسد و در جیب شیوخ اعراب که پول های مذکور را غرض عیاشی در اروپا به دختران زیبا روی میدهند نریزد.البته نظر شما را نیز جویا میشویم.
(طبق آمار بانک جهانی 2008 زائرين افغان و ایرانی که  بیشتر آنها افغان بوده اند و بصورت تمتع و عمره در همان سال به مکه رفته اند 1.937.000 نفر بوده که مجموعأ 4.879.000.000 دالر به جیب  شیخ های عربستان ریخته اند با يک حساب سرانگشتي بوسيله پولي که افغانها سالانه به عربستان تقديم میکنند می توان تعداد 170.000 خانه در شهر ها احداث کرد . يا ميتوان 714.286 فرصت شغلی دهقانی يا 200.000 فرصت کاری کارخانه ای برای جوانان ايجاد کرد .)
 
جواب:متأسفانه نه تنها عياشي شيوخ عرب بلكه عياشي و خوشگزراني تمام سران كشور هاي اسلامي براي امت اسلامي مشكل زا شده است. اميد وارم كه دانشمندان ،علماي دلسوز ومتدين، مسلمانان در احيأ اسلام صدر اسلام اقدام واقعي وجدي كنند.
سوال:آقای بشر دوست: کمک های جامعه جهانی به صد ها میلیارد بالغ میگردد اگر این کمک ها درست توزیع گردد . فکر نمی کنم در میان مردم فرد گرسنه و یا فقیر پیدا شود و شما را نا گزیر بسازد که دست تقاضای کمک بسوی افغانهای نسبتاً متمول دراز کنید؟
 جواب:بلي! من با شما موافق هستم كه اگر پول ماليات دهنده گان آمريكا، چاپان، كانادا، آلمان... ازچنگال مافياي بين المللي وملي خارج شودوبين مردم فقيرافغانستان درست توزيع شود ويا دربخش توليدي به كارانداخته شود تا اندازه اي مشكل بينوايان، محرومين ومجروحين زنده گي كم ميشود. به همين دليل است كه من با تمام قدرت عليه فساد، زورگوئي، بي قانوني، بي عدالتي مبارزه ميكنم و بخش بزرگ ازفعاليت هاي من براي به وجود آوردن حكومتي است كه بر اساس منافع ملي، آرمان ملي، احساس ملي استوار باشد اما فعاليت سياسي نبايد مارا از فعاليت هاي ديگر بخصوص اجتماعي دور كند چون ما نميتوانيم به يك گرسنه كه نياز به يك نان دارد بگويم كه شما چند سال صبر كنيد تا ما حكومت خلفاي راشدين را دوباره احيا كنيم تا فقررا از بين ببرد. ما بايد درهرلحظه و درهرجا به اندزه توان خود فعاليت وخدمت كنيم. همنطور كه با زورمندان وظالمان دست وپنچه نرم ميكنيم، دست فقرا وگرسنكان را هم بگيريم.
:سوال:آقای بشر دوست: دریا های خروشان کشور بیجا به سرزمین های همسایه میریزند . دولت را چرا پارلمان دراین عرصه رهنمون نمیشود که از این آب های خدا داد در جهت آبادی ، آبیاری زمینهای تشنه لب و اعمار بند ها غرض روشن شدن کشور به نور برق بهره گیری نماید و برای توده های مردم زمینه ی شغل و کار آماده شود ؟
سوال: طبق بعضي تحقيقات افغانستان درحدود هفتاد ميليارد مترمكعب آب هاي جاري دارد اما ازاين طلاي آبي فقطه ده ميليارد استفاده ميكند، بقيه آن به ايران، پاكستان وآسياي مركزي سرازير ميشود. ما درحدود ده ميليون هيكتار زمين قابل كشت داريم كه به علت كم آبي فقطه ازدوميليون هكتارآن استفاده ميكنيم. اگرما چند بند بزرگ ذخيره آب بالاي درياي مثلا" هلمند، آمو، لوگر، كنر، پنجشير... بسازيم وتمام خاك هاي طلائي وحاصيل خيز خودرا زيركشت بگيريم، بيست وشش ميليون افغان ميتواند صاحب زنده گي آباد، آرام وآزاد شوند.
 سوال:ثروت های زیر زمینی و روی زمینی کشور از همین حالا مورد دستبرد و تجاوز و سوء استفاده بیباکانه قرار گرفته است. آیا پارلمان کشور کجا تشریف دارد؛ مگر در خواب عمیق فرو نرفته است؟
جواب: طبق تحقيقات و پژوهش هاي كه در سال 1382 توسطه انجنيران افغان وآمريكا منتشر شد درحدود چهار صد نوع معدن درافغانستان وجود دارد اما تا امروزازهيچكدام شان استفاده مسلكي، علمي وملي نشده است. بعضي ازين ثروت ها پنجا وحتي شصت سال قبل كشف شده اما تا امروز دست نخورده باقي مانده است. اگرما فقطه از چند قلم ثروت خود مثل مس لوگر، آهن حاجيكك باميان، گازوتيل سرپل وشبرغان، يورانيوم هلمند استفاده مسلكي، علمي وبه نفع ملي كنيم، سطح زنده گي مردم افغانستان درمدت كوتا ازسطح زنده گي كشورهاي منطقه بالا رفته و با كشورهاي پيشرفته مقايسه خواهد شد. لازم به تذكر نيست كه كشورهاي خليج فارس با يك ثروت (تيل) داراي سطح زنده گي بالا هستند در حاليكه ما چهار صد نوع ثروت داريم اما گرسنه هستيم.
البته استفاده ازآب ها، كه من نام آنرا طلاي آبي، واز معادن، كه من نام آنرا طلاي خاكي گذاشته ام، نيازبه دالر، يورو وافغاني ندارد بلكه نياز به رهبران متقي،متعهدومتخصيص دارد.     
 سوال:وکلای با احساس پارلمان که شما نمونه بارز از آنها یید، چرا فرکسیون قوی را غرض تحکیم حاکمیت ملت ایجاد نمی کنند که از حرکات نادرست دولت و تیم زور گوی حاکم جلو گیری نمایند.
جواب: لطفا" به من نام وآدرس چند وكيل با احساس را بدهيد: وكلاي كه منافع شخصي، قومي، تنظيمي، لساني خودرا درعمل ونه در شعار قرباني منافع ملي كنند. اكثر مردم افغانستان يك بايسكيل ندارند اما به اندازه كه موتر هاي لوكس چند صد هزاردالري در پارلمان افغانستان است در پارلمان آمريكا وكانادا نيست. معاش معلول، معيوب وبازمانده شهيد يكهزار وپنجصد افغاني( در حدودسي دالرآمريكايي) ومعاش معلمين ومامورين درحدود پنجهزار افغاني(تقريبا" صد دالر) است اما معاش وكلا وسناتوران يك لك وهشتاد هزار افغاني( چيزي كم چهار هزار دالر) است. هروقتي كه من براساس ماده ششم قانون اساسي كه عالت اجتماعي را يكي از مكلفيت هاي دولت( پارلمان، حكومت، قوه قضايه) ميداند وبر اساس عدالت اجتماعي اسلام ورويش وعمل خلفاي راشدين پشنهاد تعادل در معاشات را ميكنم تمام وكلا يا سكوت ميكنند ويا من را ديوانه معرفي ميكنند. در اينجا است كه اين كلام رسول خدا معني عميق خودرا نشان ميدهد: بزرگترين جهاد، جهاد عليه نفس است. شما از طريق رسانه ها شاهيد هستيد كه تمام سعي وتلاش شان خفه كردن صداي من است اما وقتي من مقاومت ميكنم وميخواهم صداي بي صدا يان، درد ورنج اكثريت خاموش، خواسته وآرمان هاي ملت را منعكس كنم، بارها من را از تالار ولسي جرگه واز جلسه عمومي توسطه نيروهاي امنيتي به زور خارج كرده اند اما يك وكيل صداي خود را بالا نكرده.آنها در قيصه وغصه خود هستند
 البته بايد تذكرداد كه اگرمن بين وكلا يار وياورنداريم اين به اين معني ومفهوم نيست كه مردم افغانستان يار وياور من نيست. ب عكس همينكه من بدون پول وپلو، بدون دالر، يورو، پوند، تومان، كلدار، روبل، ين، دينار... رايمردم را دارم اين خود ثابت ميكند كه بين مردم  وزمامداران چه در پارلمان وچه در حكومت فاصيله زيادوجود دارد. من معتقيد هستم كه از بيست وشش ميليون مردم افغانستان فقطه درحدودپنجصد آن منافع ملي را قرباني منافع شخصي، قومي، تنظيمي، سمتي، لساني ومذهبي خود ميكنند.
امان معاشر ، خبرنگار مجلۀ زن کانادا
منابع:
http://amanmaosher.blogspot.ca/2012/03/blog- فروش معادن کشور حنجری  کشور خنجری در سینۀ ملت post_3530.html
مصارف یک شب شهزادۀ عریستان سعودی یک میلیون دالر با  دخترانhttp://www.youtube.com/watch?v=qHXgK5i70mA
 
 


Saturday, 25 August 2012

"اندمه ها " اثر خلیل حیفی



"اندمه ها"اثر خلیل حیفی

اهل فرهنگ ، ادبیات وهنرافغانستان درهر گوشه یی ازجهان با نام خلیل حیفی شاعر ، نویسنده وادیب کم نظیر سیاسی  به خوبي آشنا است. در این هفته کتاب اخیر محترم خلیل حیفی"اندمه ها" به وسیله محترم سید همایون ایشان فعال فرهنگی در شهر ونکوور کانادا
که برادر محترم خلیل حیفی است، بدست ما رسیده است.
اندمه ها در
124 صفحه نگارش شده با پوش و صحافت زیبا اقبال چاپ یافته است. حیفی شاعر نازکسرا است. در این کتاب به زبان ویژه  بیدل امروز سخن آغاز  کرده است. اشعار  و نبشته های حیفی به تابلوی نقاشی شده مانند است که از ذهن پر تراوش حیفی  به سوی عینیت آشکار میشود و به تعریف امروز افریده های حیفی سنگر شکست ناپذیرنبرد است که در میدان جنگ تعبیه  شده است . ویزه گی های اشعار حیفی نو آوری های آن در گستره ی لفظ و معنا  است بخاطر انکه  چیزی را من در افریده های هنری آن مشاهده میکنم که دیگران به آن کمتر دست رسی دارند.
به گفته محترم داکتر اکرم عثمان : "آقای خلیل حیفی نویسندگی را نه از سر تفریح وتفنن وارضای تمایلات فردی پیش گرفته بلکه به عنوان یک انسان متعهد وملتزم دربرابر قضایای اجتماعی وملی، آثاری برشته تحریر درآورده که همه از طعم و حلاوت خاصی برخوردارمی باشند."
 
امان معاشر
نمونه از کتاب اندمه ها
غـوغـای تمـدن  پیامـی جــز نــوای غــم  نــداشت
سـر بـه صحــرا میـزنـم تـوصیـف مـجـنون میکنم
"حیفی"
ساقی:
ای  هنگامه  ساز  بزم  مستان
ای ، پرتو  تجلی  نغز  خیال :
من  در  دل  شهر  شب
ساغر  نیاز  بسوی  جولانگاه  ناز  تو  دارم  .
ساقیا:
می  بده
زان  می  که  از  پستان  رز
در  گلوی  خشک  ایام  ریزد
و  در  کهنه   معبد هوس
نا له  های  طمع  را  در  دل  تنگم  بشکند.
ساقیا:
می  بده
زان  می  که  در دل  خم  جوشد ،
رنگی  بیرنگی  بخشد
و  فروغ  بیخودی  افروزد
ساقیا :
می  بده
 زان  می  که  در    پهن دشت  هوس  انگیز  شهر
از آشوب   تمدن  بیگانه  ام  سازد
و  خوشه  چین  مرزعه  سبز  دهقانم  کند .
"بهار 1345" حیفی


Sunday, 12 August 2012

کشف بیماری «خود بزرگ بینی»؛ طلیعهء کشف بیماری های افراد و جوامع افغانی و اسلامی!!




محمد عالم افتخار

کشف بیماری «خود بزرگ بینی»؛ طلیعهء کشف بیماری های افراد و جوامع افغانی و اسلامی!!

طئ دو هفتهء پسین؛ محترم امان معاشر خبرنگار معروف و محبوب با توسل به امکانات چتینگ و تلیفون و ایمیل؛ با این کمینه مصاحبه ای به عمل آوردند که تصور میکردم تنها در مجله زن در کانادا نشر میگردد. ولی بدون اینکه من فرصت کنم لینک و تصویر روی جلد کتاب "معنای قرآن" یعنی مورد خاص مصاحبه را خدمت ایشان برسانم و هکذا یک تعداد لینک های دیگر را؛ جناب معاشر مصاحبه را به ویبسایت های زیادی نیز فرستاده بودند که ظرف دو سه روز در یک شعاع وسیع کاملاً بیسابقه انتشار یافت و متناسباً مورد استقبال قرار گرفت.
درین جمله؛ ویبسایت وزین صدای افغان هم بزرگواری فرموده آنرا به شکل و صحافت زیبایی انتشار دادند.
گفتنی است که جناب معاشر حین انجام مصاحبه؛ گاه به گاه هیجانی میشدند و گاه بغض در گلویشان گره میگردید؛ چون میسر نبود که چهره شانرا ببینم به گمانم کم از کم دو بار به گریستن رسیدند.
همین حالات روحی و شاید هم برداشت ها و ملاحظات دیگر ویژهء خودشان سبب گردیده که در حق اینجانب بسیار لطف نشان داده و تا حدود مبالغه هایی پیش بروند؛ از طرف دیگر با اینکه به چند سوال مطروحه ایشان بنابر ملاحظات متعدد پاسخ نداده و هردو به تفاهم رسیدیم که از خیر چنان پاسخ و پرسش ها بگذریم؛ معهذا با در نظر داشت مخاطبان اغلبآً زن؛ در مواردی از صراحت لهجه و قطعی تر و یکسویه تر کردن معانی جملات استفاده نمودم.
با اینهم پذیرفتنی است که «تا مرد سخن نگفته باشد **  عیب و هنرش نهفته باشد!» ؛ پس از سخن گفتن؛ حتماً عیب و هنر و چه بسا بیماری ها که در ما از همه چیز بیشتر است؛ برملا میشود. بالنتیجه این مصاحبه علی العجاله نشان داده است که در من بیماری «خود بزرگ بینی» آنهم از نوع «بربریت!!!» وجود  دارد.
چون تشخیص مقدمتر و مبرمتر از تداوی است؛ من از این تشخیص بسیار شاد شدم چرا؛ اگر برای تشخیص آن سونوگرافی و سیتی اسکن و بیوشیمی تفصیلی خون و معاینات داده های اندام های افراز کننده و میتابولیک من انجام میگرفت؛ احتمالاً فیس ها و مخارج به هزاران دالر بالغ میگردید و چون توان اینقدر هزینه را نداشتم بائیستی تسلیم مرض و عواقب قریب و بعید آن می بودم!
و این تشخیص مفت و گرانبها؛ در ابرلابراتوار «ادارهء سایت صدای افغان» متحقق شده است؛ توجه فرمائید: « 2012-08-08
تبصرۀ صدای افغان در مورد مصاحبۀ محترم امان معاشر با آقای عالم افتخار
ادارۀ صدای افغان
صحبت آقای عالم افتخار با محترم امان معاشر از دید صدای افغان دچار اشکالاتی است که نباید از آن سطحی گذر کرد، از اینرو چند نکته عمده را همزمان با نشر آن میخواهیم گوشزد نماییم.
اینکه محترم معاشر گرویده صحبت و نوشته آقای عالم افتخار شده اند، به ذوق و انتخاب ایشان برمیگردد ولی از دید عده یی دیگر و از جمله نویسنده این سطور و در مجموع سایت صدای افغان محترم عالم افتخار جای اینهمه تمجید و ستایش را نداشت و ندارد، البته ما به زحمت کشی ایشان و اینکه قسمتی از عمرش را در تکاپوی علم بوده اند و در راه اندیشیدن بمصرف رسانیده اند بدون مدنظر داشت اینکه بهدف درست رسیده اند یا بخطا رفته اند ، برای ما قابل قدر است چون در هر حال اندیشیدن بهتر است از تقلید کور و راکد ماندن ... .
در مورد اقای افتخار عالم برداشت ما چنین بود که ایشان با تاسف به خود بزرگ بینی شدیدی دچار بوده که حتی بگفته خودشان انسانهای موجود و درحد کوچک ان افغانها قدرت درک و فهم دانش ایشان را تا هنوز ندارند یعنی از نگاه ذهنی هنوز مردم به ان تکامل عقلی نرسیده اند که جناب ایشان به ان مرحله رسیده اند. این نوع طرز دید خودش معارض با اندیشه یک عالم و دانشمند است . دانشمند از خود خواهی و خود بزرگ نمایی میگریزد نه اینکه خود را عقل کل و دیگران را حتی با گذاشتن نه فلک زیر پا تا رکاب خود هم تصورننماید این گونه افکار مربوط همان دوره های به گفته ایشان (( بربریت !!!)) است که در عصر امروز جایی ندارد.
در قسمت تقسیم بندی عصور تاریخی ایشان هزار سال قبل را گذر به بربریت از دوره وحشت !!؟؟ تصورکرده اند و انچه از هوای گفته های شان بر میاید هدف وی بخصوص عالم اسلامی است ، در حاليکه در هزار سال قبل در جهان دوقبله علم موجود بود که تمدن امروزه ریشه هایش در ان به نوده زدن پرداخته است یکی اندلس و قرطبه دیگر هم عراق و بغداد . چگونه وی ان دوره را دوره بربریت خطاب میکند؟.
ایشان چنین وانمود میکنند که بجز از چند کوشش فردی در ایران منکر روشن بینی دینی و نگرش درست دینی در جهان اسلام است ( البته با گذاشتن سوالیه هایی در برابر این طرح شان). اینکه گناه دیگران نیست ایشان خود از دیگر جهان بیخبر باقی مانده اند و چون منبع الهام شان همان ایران بوده لذا جز انجا جای دیگر و شخص دیگری را نمیشناسد، در حالیکه افراد مطرح در ایران خود شاگردان مکاتب فکری دیگران بوده اند و از انجاها الهام گرفته و اموخته اند گرچه امروز دعوای دیگری دارند.
چون نمیخواهیم حاشیه از متن گنده تر شود با همین چند اشاره بسنده میکنیم و برای ایشان توفیق در راه اندیشیدن و دانستن و بلاخره پخش اندیشه سالم را مینماییم .
صدای افغان(1)»
البته نکات دیگر هم درین؛ تشخیصیه متبارز گردیده که عجالتاً به آن کار ندارم. اما بیماری «خود بزرگ بینی شدید» من؛ به راستی تشخیص درستی است. اصلاً این بیماری از وقت ها و میشود گفت از همان 25 ساله گی در من بوده و رفته رفته شدید و شدید تر شده است.
به راستی اصلاً به قول کسی «دست زدن به قرآن» و اندیشیدن متفاوت؛ در بارهء ترجمه ها و تفسیر های رایج و حاکم و چماقدار و شمشیر به دست آن؛ جز از «خود بزرگ بینی» از چه چیزی میتوانسته است؛ منشاء بگیرد؟(2). اصلاً کشف و افشا و بر ملا ساختن اینکه پیامبر بزرگ اسلام؛ مظلومانه و اهانت آمیز کشته شده و به شهادت رسیده اند و حسب باور تحمیل شده توسط حاکمان؛ طور عادی«رحلت» نفرموده اند؛ منبعث از «خود بزرگ بینی» نیست؟(3)
اصلاً طرح و تیزیس و یا هم کشف «گوهراصیل آدمی(3)» و به نمایش درآوردن آن در کتاب داستانی و فیلمواره یعنی هنری به همین نام؛ میتواند از «خود حقیر بینی، خود بیچاره بینی و خود بیکاره بینی...» ناشی گردد؟
 براساس این ایده و تیز تمامی خطوط و دیواره ها و قفسه های دینی و ملی و قومی و نژادی و.. و... و... معارض با گوهر اصیل آدمی است؛ چنانکه اگر در محیط و پرورشگاه ویژه مجهز با مادران علی البدل متخصص و مربیان پرورش بدون تبعیض و تمایز ؛ 10-20 و یا هر تعداد که مقدور و مقتضای برنامه باشد؛ از نوزادان همه ادیان و مذاهب و زبانها و نژاد ها و قوم ها و قبیله ها و خرده فرهنگ ها.. حتی از وحشی ها ، حتی از بربر ها ، حتی از نجس ها...؛ تحت پروسه رشد و رسش و نهایتاً تعلیم و تربیت و آموزش و پرورش گرفته شوند و از آسیب های خرافات و جهالت ها و تعصبات و مغز شویی ها و روانگردانی ها در امان باشند؛ همه به یکسان فقط آدمی و انسان کمال مطلوب به بار خواهند آمد و به خصوص در نسل دوم و سوم حتی آسیب های قسمی عبور یافته از کانال های ارثی و ژنتیکی شان نیز رو به فنا خواهد گذاشت!
خاص الخاص؛ این دیگر ناشی از شدید ترین حالت از «خود بزرگ بینی» میباشد که من از سه سال و اندی بدینسو؛ از چیزی به نام «خیانت، شر، فساد و قطاع الطریقی در مسند قضا(4)» در گسترهء وسیعی از انترنیت و سایر وسایل طبع و نشر سخن به میان آورده و با وصف دیدن یک دوره «تفتیش قضایی» شبیه «انگیزیسیون»؛ در آن شق و شله باقی مانده ام و اگر معالجان «صدای افغان» پرهیزم ندهند؛ تصمیم ندارم؛ از اشرار خانه نشان دادن « قاضی خانه ها»ی شریعت جنگلباغی و مافیایی و یونیکالی ... کرزی – فهیم – عبدالسلام عظیمی دست بردارم.
هان! سند بزرگ دیگر دال بر مرض «خود بزرگ بینی» شدید؛ کتاب «جنگ صلیبی یا جهاد فی سبیل الله!(5)» من میباشد!
وئ وئ وئ! اینکه از همه برتر؛ در برابر فتنه و آشوب برپا کردن بساط گویا «محاکمه قرآن!» توسط کشیش تیری جونز فلوریدایی- امریکایی که از همه منم گویان جهان بی سرو پای اسلام! خواسته بود تا به دفاع از کتاب مقدس شان در محکمه حاضر شوند و الا محاکمه با حکم غیابی انجام خواهد شد و بعد تر هم محاکمه پیامبر اسلام؛ مطرح خواهد بود.
این همان از«خود بزرگ بینی شدید» بود که سبب شد؛ من و تنها من؛ بانگ بردارم که «در یک محکمه صالحه جهانی؛ من از قرآن و محمد؛ دفاع میکنم!(6)» و در حد و امکان خود؛ از موسسهء جهانی ملل متحد و دولت و قوه قضائیهء امریکا خواستم تا ترتیب چنین محاکمه ای را داده و تیری جونز و مماثل ها را با من مقابل سازند!
ولی در میان 1500 میلیون مسلمان و مدعی دو آتشهء اسلام و قرآن  حتی دیگر یک کس وجود نداشت که «خود بزرگ بینی» داشته باشد!
ماشاءالله همه امیرالمومنین ها، امیر التنظیم ها، امیر الحزب ها، امیر السلفیون ها، امیر الاخوانیون ها، ولی فقیه ها، ولی امر مسلمین ها، خادم الحرمین الشریفین ها، حجت الاسلام والمسلمین ها، استاد ها ، واعظ ها، قاضی ها، قطب ها، ابدال ها، اولاده های پیغمبر و... شیخ های لاتعد و لاتفسی همه و همه سالم و تندرست و رواندرست تشریف داشتند و گذاشتند که کتاب مقدس شان به کتاب تروریستی بودن محکوم گردد؛ آتش زده شود و پیغبر شان...
اخیراً جناب سلیم مجاز گردانندهء ویبسایت منحصر به فرد «اخبار افغانستان» هم صفحه ویژه ای در آن سایت برای معرفی آثار و ارتکابیه های «خود بزرگ بینی شدید» در من گشوده اند(7) و آن صفحه را معلوم نیست! به چه دلیل با «پیام ویژه و خاص» اینجانب خطاب به مردم افغانستان پوشش داده اند. من که دیده رفتم از همین پیام که مظهر جنون «خود بزرگ بینی » است تا تمامی محتویات سه لینک عمده که ارائه داشته اند یعنی:

پیامی ویژه و خاص
عالم افتخار

دوستان و هموطنان گرامی
سلام و درود بر شما؛
و آرزو های نیک برای صحت و عافیت و موفقیت و خوشبختی خودتان و خانواده ها و دوستان و بستگان گرامی تان! امروز مایلم از حضور مبارک شما پرسشی محترمانه داشته باشم. تصور نمیکنم ندانید که روزانه و ماهانه و سالانه و طی دهه ها چه مقدار دلار های نفتی و ثروت های حاصل از تجارت و قاچاق مواد مخدر و تخصیصیه های تحمیق گری و مغز شویی قدرت ها و ابر قدرت ها فقط برای استحمار شما و فرزندانتان صرف میشود؛ پاکستان و خصوصاً مناطق قبایلی و کویته؛ و مناطق و آرگاه ها و بارگاه ها در قلمرو آخوندان ایرانی و مزدوران رنگارگ همهء اینها در داخل کشور را در تصور آورید و این را هم که چه مقدار نیرنگ و هنر و جادو و بدو بدو و کار و کوشش وقفه ناپذیر و خدشه ناپذیر درین استقامت ها ادامه دارد.

میدانید نزدیک به چهل سال است که شیخ شاهان پیغمبر کش عرب و بربرهای بزک مدرن کرده؛ برای شما مدرسه پشت مدرسه میسازند که اکنون تعداد آنها صرف در پاکستان به بالای پنجهزار باب رسیده است و خوب میدانید که درین مدرسه ها از بنی آدم چه درست مینمایند. به نظر این حقیر هیچ ملتی دیگر سراغ نمیشود که طوق ننگ و لعنت و نفرتی چنین عظیم را که درین مدرسه ها بافته و به گردن ملت عظیم الشان افغان انداخته شده میرود؛ بتواند برداشت کند یا به قوق آتش تبدیل نگردد و یا به اجزای اولیه تجزیه نشود.

البته این؛ کار دیگران است ولی تشریف فرما شوید فقط و فقط و صرف و صرف برای یکبار از خویشتن خویش در خلوت وجدان خود بپرسیم که پاسخ ما منحیث انسان خردورز؛ به اینهمه شیطنت و بربریت چیست و ما برای رفع و دفع آنی و یا طویل المدت آنها چه میکنیم؛ حاضریم چند پول خود را درین راه صرف نمائیم؛ چقدر وقت خود را بگذاریم و چقدر عقل خدا داد خویش را به کار گیریم . خیال کردیم این و آن خارجی و زیر قدرت و زبر قدرت؛ معجزه ای میکند و مارا نجات میدهد. خوب؛ حالا که همه آن خواب و خیال و محال و جنون هم تجربه شد (نه که هنوز چیزی مانده؟!)

بسیار ببخشید؛ به گمانم فقط آنکه دوست است و دلسوز است؛ حق میگوید و تلخ میگوید. بیائید؛ از همین امروز؛ آغاز کنیم. ما به روشنگری و رونسانس نیاز حیاتی مماتی داریم . ما باید به «بازی شیطانی» با اسلام و معتقدات خود وقوف یابیم منجمله مدرسه ها و پیامد های آنرا دفع نمائیم خیلی ساده با نجات شخص شخیص خود از گرفتاری و جادوی آنها . با نجات پسران و دختران و نو باوه گان خود از اسیر شدن و محصور شدن شان به این دام ها و سایر دام های تحمیق کننده و استحمار کننده! برای همهء این رسالت؛ نه سلاح و توب و تانک و بمب و راکت؛ فقط کتاب و خوانش و دانش که جهانشناسی و عصر شناسی به دست دهد؛ ضرورت است! که عقل ما و فرزندان ما را آزاد کند؛ که نیرو های خفته و سرکوفته در نهاد های فرد فرد ما را بیدار سازد! بنده به این امید؛ این هفته نور نگاره ای خدمت میفرستم؛ اینکه من چه میکنم و شما چه خواهید کرد؛ بر علاوه تجربه در راستای این آزمون است که آیا افغانها غیر از موقعیت جیوپولتیک سرزمین شان و گرفتاری های منطقه ای و قومی و قبیلوی؛ منحیث موجودات بشری؛ ملاحظات قابل بررسی دیگر در بافتار روانی و ساختار عقلانی خود ندارند؟ اگر که بدبختانه دارند ابعاد و حدود و ثغور آن ها چیست و آیا راهی برای شناخت و مقابله با آن وجود دارد؟

شما میتوانید سلسله این بحث را در سایت های آریایی، وطندار و - طور پی دی ایف در- رسانهء نور و دیگر ویبسایت های افغانی پیگیری نمائید؛ علاوتاً خیلی آثار و تألیفات دیگر را... ؛ هرگاه دریافتید که این ها همان چیز های به در بخور و حیاتی ما و شما نیستند؛ سست و بی مایه و معیوب و وغیره اند؛ به سایت ها بنگارید؛ به ایمیل و تلیفون بنده؛ خطاب و عتاب بدارید! و گرنه لطف کنید مقداری وقت؛ مقداری پول و مقداری انرژی حرکی خود را قربان نمائید و آنها را به فرزندان خود؛ فرزندان دوستان و بستگان خود؛ و جوانان و نوجوانان وطن قابل دسترس و آشنایی و استفاده بسازید؛ و مرا هم کمک کنید و رفع عیب و کسر و کمبود فرمائید و همردیفان من و به ویژه از من بهتران را که حاجت عرض نیست! کم از کم لطف بفرمائید مدلل و مستند و مسجل؛ حالی ام کنید که من؛ عقلم سرجایش هست؛ عاقل و بالغ و نافذ جمیع تصرفات امور شرعیهء خویش میباشم یا چطور؟!


مجموعه آثار دانشمند و نویسنده توانا عالم افتخار



و بالاخره هم مصداقی که خود «ادارهء سایت صدای افغان» خاطر نشان ساخته است:« در مورد اقای افتخار عالم برداشت ما چنین بود که ایشان با تاسف به خود بزرگ بینی شدیدی دچار بوده که حتی بگفته خودشان انسانهای موجود و درحد کوچک ان افغانها قدرت درک و فهم دانش ایشان را تا هنوز ندارند یعنی از نگاه ذهنی هنوز مردم به ان تکامل عقلی نرسیده اند که جناب ایشان به ان مرحله رسیده اند.(8 – ویدیوی مستند)»
با نظر داشت اینهمه ثبوت و سند دال بر درستی و صایب و قطعی بودن تشخیص سایت محترم صدای افغان؛ به همه هموطنان عزیز خویش و مردمان کشور های متعدد عربی و افریقایی اسلامی که در بدر پی تشخیص و درمان بیماری های حتی کوچکتر و عادی تر خویش؛ با مصارف و تکالیف بیحد و حساب منجمله  در شفاخانه ها و شهرهای هند سرگردان میباشند؛ به حدی که در ایام ازدحام مراجعان ( ماه های سرد تر) حتی مجبور میشوند  ده روز و بیشتر هم صرف برای ویزیت پولیس و دریافت خروجی منتظر بمانند و خرچ و خراج بپردازند؛ مژده و نوید میدهم که دیگر نجات یافتند؛ پول شان در جیب شان می ماند و عقل شان در سرشان؛ و فقط سایت صدای افغان؛ برای تشخیص و درمان ایشان کافی  و شافی است!
اینچنین خیالات و اوهام مبنی بر بیماری هاییکه تصور میشود؛ اجتماعات افغانی و اسلامی دارند؛ فقط با مراجعه به ادارهء سایت صدای افغان (و دیگرانی که به ایشان اشارت شده) رفع و رجوع میشوند و پس از این زیاد خواندن و یاد گرفتن و مغز خوردن و اندیشیدن و استخوان سایدن... «خود بزرگ بینی» یعنی ام الفساد امراض است و در برابر آن هرچه زود تر طبق رهنمایی های داهیان سایت صدای افغان باید واکسین گرفت و معافیت ابدی حاصل نمود!
                                                                   تمت بالخیر و من الله التوفیق
///////////////////////
رویکرد ها :
صفحهء مورد نظر سایت صدای افغان:

3- کتاب معنای قرآن توإم با متون انگلیسی خطاب جهانی در باره: http://naweederooz.com/in/m126.html

4- لینک های کتاب گوهر اصیل آدمی در آریایی ؛
-          جلد دوم http://www.ariaye.com/ketab/eftekhar/eftekhar2.pdf
-          جلد سوم http://www.ariaye.com/ketab/eftekhar/eftekhar3.pdf
-          کتاب یک جلدی مطبوع «گوهر اصیل آدمی» هم از یکسال بدینسو به بازار های کشور و جهان عرضه گردیده است!

5- خیانت ، شر ، فساد و قطاع الطریقی در مسند قضا

-          دومین سالگره ؛ مبارک!   http://www.vatandar.at/eftkhar37.html
-          در سومین سالگرد:

6-  در یک محکمه صالحه جهانی؛ من از قرآن و محمد؛ دفاع میکنم! http://naweederooz.com/in/m126.html

7- کتاب جنگ صلیبی یا جهاد فی سبیل الله! با معرفی : http://www.ariaye.com/ketab/jehad/jehad.html

8-  لینک صفحهء تازه در سایت اخبار افغانستان: http://afghanistannews.org/alem-eftakhar.html

9- ویدیوی شاخص و مصداقی:





Monday, 6 August 2012

مصاحبهء اختصاصی تاریخی خبرنگارنشریۀ زن با نویسندهء کتاب بی همتای (معنای قرآن)



            مصاحبهء اختصاصی تاریخی خبرنگارنشریۀ زن با نویسندهء کتاب بی همتای (معنای قرآن)

اخیراً تصمیم گرفتم  تا به نمایندگی مجلهء زن منطبعهء کانادا با جناب محترم محمد عالم افتخار نویسنده بزرگ و معروف در بارهء کتاب «معنای قرآن» شان؛ صحبت مختصری داشته باشم تا از دید ایشان مقام و حقوق و حیثیت زن در قرآن را دریابم. چون کتاب را طور مقدماتی مرور نمودیم پرسش های بسیاری پیدا شد که پیشتر در کلهء من و همکارانم نمی گشت. به هر صورت طی چند جلسه آنلاین توانستم مصاحبه ای انجام دهم که پیشتر تصور و انتظارش را نداشتم. چون صحبت با دانشمندی متبحر؛ آنهم در موضوع نازک و حساس معنا و محتوای قرآن مقدس میباشد؛ آنرا به 2 بخش تقسیم و به نوبت های هفته وار تقدیم میدارم:
بخش 1 – "هنوز در افغانستان؛ خوانندگان کتاب «معنای قرآن» متولد نشده اند!"
محترم عالم افتخار!
سلام و احترام بنده را قبول نمائید. آرزو دارم گرمای هند بالای تان به خیر بگذرد. میتوانم سوال های خود را شروع کنم؟
محمد عالم افتخار:
جناب امان معاشر؛ گزارشگر فهیم و جسور که پیوسته تیر پرسش ژورنالیستیک را به هدف میخوابانید؛ و مؤفقانه و سرِفرصت به کشف اطلاعات و تقدیم آنها به مخاطبان تان می پردازید!
من؛ در خدمت شماستم!
معاشر: انگیزه های شما در تالیف کتاب «معنی قرآن» چه ها بوده است؟ منظور شما از «معنی قرآن» با ترجمه های تحت الفظی قرآن که به زبان فارسی رقم رقم است و اخیراً شنیدم که در پشتو هم یکی دو ترجمه شده ؛ چه تفاوت دارد؟

افتخار: راستش این پرسش شما برای من غیر منتظره میباشد. اگر از تعداد انگشت شمار دوستان اینجانب و تعداد خیلی کم ولی با ارزش و آینده دار از جواندختران و جوانپسران افغانستان؛ بگذریم؛ من معتقد شده بودم که هنوز خوانندگان کتاب «معنای قرآن» خاصتاً در سرزمین افغانستان به دنیا نیامده اند. لهذا من میخواهم نخست از شما بپرسم که چطور به فکر صحبت درین باره افتادید؟
معاشر: جناب افتخار عزیز؛ باید خدمت تان اعتراف کنم که من هم تا این اواخر کتاب تان «معنای قرآن» را ندیده و نخوانده بودم با اینکه شنیده بودم چنین کتابی در انترنیت هست. لیکن اوضاع و حوادث که تحت نام اسلام و جهاد و قرآن در کشور ما روان است و هر روز اشکال فجیعتر - و چه بگویم بالاتر از وحشیگری و بربریت – به خود میگیرد ؛ خواه مخواه آدم حساس و با فکر را به اندیشه و پرسش می اندازد. مخصوصاً از دیدن ویدیوی تیرباران زن جوان بیدفاع (نجیبه) در حضور ملایان و مسلمانان طالبی در غوربند جگرم تکه تکه شد و دود از دماغم بر آمد؛ عین از مسلمان و مسلمانزاده بودن خودم هم شرمیدم و حتی چیز های مانند این شعر خواجه شیراز هم نتوانست تسکینم دهد:
         گر مسلمانی همین است که حافظ دارد     وای اگر از پی امروز بود؛ فردایی!

به گمانم منظور خواجه از «فردا»؛ آخرت است؛ مگر تا که می بینیم؛ در همین دنیا و چار روزه عمر ما هم یوم البد ترین است؛ عین در کل دنیای اسلام یوم البد ترین است. این چرا؛ یک دین که دعوای کاملترین دارد و یک کتاب به نام قرآن شریف و مبین و مجید و حمید و هزار صفت بی مانند دیگر؛ کارش در عمل اینجاها کشیده و به کجا های دیگر خواهد کشید؟!
افتخار : و به خاطر رفع و کاهش این درد و الم به کتاب «معنای قرآن» رسیدید؟
معاشر: هرچه وعظ و تبلیغ و ارشاد و نشرات و تلویزیون های ملایی و اسلامی دیدم و شنیدم؛ دردی را دوا نکرد؛ ترجمه پشت ترجمه قرآن را مرور کردم؛ چیز هایی از روشنفکران دینی خواندم ولی هنوز گنگس و گیچ شده میرفتم تا مقالهء «میتری که با آن "اسلامیت" را میتوان و باید اندازه گرفت!(1)» را خوانده کتاب «معنای قرآن»(2) را دانلود کردم و خوانده و یافته رفتم که سرو آخر این فتنه ها از کجا تا به کجاست؟
افتخار: (با خنده) که یافتید؛ سوال حل است؛ دیگر من چه بگویم؟!
معاشر: می بخشید؛ منظورم را رسانده نتوانستم؛ فقط همین را یافتم که ما مسلمانها با فهم قرآن و دین بدترین مشکل را داریم و نادانی ها و بد دانی ها، جهالت ها، رسوم و عنعنات جاهلی خود را قرآن و اسلام تصور کرده و در یک گمراهی شوم و وحشتناک پیش میرویم.
افتخار: یعنی که به جای « فهم قرآن..»؛ وهم قرآن  وجود دارد و مسلط است؟
معاشر: (متردد) چرا برداشت من؛ درست نیست!؟
افتخار: به حدی درست و رساست که مرا به حسرت انداختید که کاش؛ نام کتاب مورد نظر را همین طور سلیس و رسا «فهم قرآن» میگذاشتم!
به هرحال؛ کتاب معنای قرآن؛ همان «فهم قرآن» به مثابهء یک کتاب؛ یک حقیقت ملموس و موجود و در دسترس ما آدم ها و آدمواره هاست!
و انگیزهء تألیف و نگارش این کتاب هم در همان فرمودهء خود تان آمد که من کم ازکم در سنین 25 ساله گی به قطعیت متوجه شدم و دریافتم که « ما مسلمانها با فهم قرآن و دین بدترین مشکل را داریم و نادانی ها و بد دانی ها، جهالت ها، رسوم و عنعنات جاهلی خود را قرآن و اسلام تصور کرده و در یک گمراهی شوم و وحشتناک پیش میرویم.» .
به نظر این کمینه؛ ترجمهء ملایی و «علمایی» و به فرمودهء شما تحت الفظی قرآن؛ نه تنها به هیچ دردی نمیخورد بلکه خاصتاً اکنون که ما 15 قرن کامل از زمان تدوین قرآن به دور افتاده ایم؛ وهم آفرین تر و گیچ کننده ترهم است و اگر مقاصد مترجم و تمویل کنندهء ترجمه! هم؛ همین باشد که اغلب هست؛ عدم اینگونه ترجمه از وجودش هزار مرتبه شرف دارد. اینگونه ترجمه ها نه در افغانستان و ایران و پاکستان بلکه در هرکجای عالم که بخواهید؛ به فهم قرآن کمک نکرده اند؛ کمک نمیکنند و کمک نخواهند کرد؟
معاشر: جناب افتخار!
به من؛ فرمودهء شما عجیب معلوم میشود؛ حالا مثلاً بهتر نیست کسی که زبان عربی نمیداند؛ به زیر«تبت یدا ابی لهب» بخواند «بریده باد دستان ابی لهب»؟
افتخار: مثال خوبی انتخاب کردید. خوب؛ می بینید «بریده باد دستان ابی لهب»؟ هم قابل فهم نیست؛ باز باید ترجمه شود: «بریده باد دست های پدر لهو و لهب - کدام شخص یاوه گوی و چرند باف یا هرشخص یاوه سرا و پوچ گوی!»
آیا کسی که تاریخ زنده گانی خود پیامبر اسلام و خاندان و قوم و قبیلهء ایشان را نداند؛ از همه این به اصطلاح ترجمه ها چه میفهمد
چنین ترجمه ها حتی قرآن را از کتاب حایز معنا های دینی و مقدس بودن میکشد؛ طوریکه همینگونه ترجمه ها تورات و انجیل را کم از کم 50 فیصد به اراجیف کودکانه و مضحک و شرم آور تبدیل کرده است!
اینجا نیز وضعیت همانطور میشود. ببنید؛ ترجمهء تحت الفظی تمام آیه را از نظر میگذرانیم:
       بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ ﴿1﴾ مَا أَغْنَى عَنْهُ مَالُهُ وَمَا كَسَبَ ﴿2﴾ سَيَصْلَى نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ ﴿3﴾ وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ ﴿4﴾ فِي جِيدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسَدٍ ﴿5﴾
بریده باد دستان ابی لهب و نابود باد خودش ﴿1﴾ ثروتی که اندوخت هیچ به کارش نیامد ﴿2﴾ به زودی در دوزخ پر شرار بیافتد ﴿3﴾ و زنش هیزم کش آتش باشد ﴿4﴾ با طنابی از لیف خرما بر گردن ﴿5﴾

این آیات کریمه چه تقسیری کار دارد به جز از اینکه برای امروزیان روشن کنیم که ابی لهب پسر کاکای حضرت رسول الله بوده ؛ خود و زنش با شدت و حِدت تحمل ناپذیری با آن حضرت خصومت می ورزیده اند؟! حتی «ابی لهب» نام اصلی این گمراه دوزخی ابدی نمی باشد و این؛ نام یا صفتی است که حضرت محمد مصطفی صلواة الله علیه بر این زندیق گذاشته بوده اند!

معاشر: قسمیکه در تألیف شما خواندم قران به زبان ساده و سلیس عربی نازل گردیده است و نه تنها برای مردم صاحب سواد و دانش وقت یعنی 1400 سال پیش عربستان بلکه برای عوام و کوچی ها و بیابانگردان و مغاره نشینان همان زمان قابل فهم بوده است. پس چرا و لو با همین نقص ها و نارسایی های ترجمه هم؛ قرآن ما، کتاب دین ما و سند ایمان ما به زبانهای مروج وطن ما ساده ترجمه نشده و به مردم آموختانده نمیشود و بیش از 99/99 فیصد مردم ما اصلاً نمیدانند که محتویات کتاب دینی شان چه ها میباشد؟
افتخار:
آیا چنین کاری در کدام جای دیگر عالمی که «اسلام» می نامیم شده است و میشود؟!
اصلاً طبقه ایکه دین و ایمان و جان و مال و ناموس خلق الله را کم از کم ازعصر اموی ها به اینسو در قبضه و تصرف گرفته و به مدد کعب الاحبارها و ابوهریره های .... یهودی توانسته اند به سخن رسای دکتور شریعتی دراسلام «مذهب علیه مذهب» به وجود آورند و بر اساس این ضد مذهب  به جای فهم دین و قرآن؛ وهم دین و قرآن و فوبیای «ترس از دانستن!» را در توده های زیر سحر و افسون و انظباط و استبداد خویش نهادینه کنند؛ دور از تصور است که چنین غلطی بکنند و خود تنهء درختی را که بر بالای آن نشسته اند و مانند کرم ابریشم از آن تغذیه میکنند؛ اره کرده بروند . بود و نبود اینان وابسته به جهل و نادانی و بد دانی توده و از برکت فوبیای «ترس از دانستن» در افراد میلیونی مردم است!
معاشر: ببخشید؛ فوبیای «ترس از دانستن» را خوب نمی فهمم؛ خوانندهء عزیز مجلهء زن شاید بیشتر ضرورت دارد که مفهوم آن روشنتر شود.
افتخار: فوبیا؛ اصطلاح علمی در روانشناسی میباشد و مراد از آن چنان ناهنجاری و اختلال روانی است که بیمار از چیز های موهوم یا ناموجود یا عوضی گرفته؛ ترس مزمن دارد.
در نظام کودک پروری و تلقینات بر جوانان و نوجوانان ما این بیماری مانند ویروس های سیاه زخم و ایدز و طاعون سرایت داده میشود؛ تا جائیکه هر نوچه مسلمان همینکه متقاعد شد یک مسلمان است؛ مسلمان بودن همه چیز در دنیا و آخرت است و مسلمان نبودن و حتی کم و کاستی در مسلمانی داشتن بالاترین شومی و آفت و مصیبت و بد بختی و سیاه رویی و عذاب در دنیا و آخرت میباشد؛ دیگر خواندن و دانستن (به زعم خودش بیشتر و متفاوت تر دانستن) را امر وحشتناک می پندارد؛ حتی تغییر کوچک در طرز لباس و غذا خوردن و سایر سنت های پدر و مادر و پیشوا های مورد نظر را «کفر» می پندارد.
مثلاً عکس العمل ها و ترس و هراس ها در توده های مسلمان! و چلو ها و ملا هایشان در برابر پدیده های فنی جدید مانند کمود و ملزومات تشناب های مدرن، رادیو و تلویزیون، کامپیوتر و ربات، مبایل ، ریل و طیاره و خودرو، اخبار و اطلاعات چون سفر انسان به ماهتاب وغیره را در نظر آورید.
همهء آنها تبارزات همان فوبیای «ترس از دانستن» است. همین جهادیزم  و طالبانیزم را که به وجود آورده اند بر فوبیای «ترس از دانستن» در افغانها و پاکستانی ها و عرب ها و افریقایی ها و چیچینی ها... ابتنا دارد. برای بیشتر و بهتر دریافتن اینکه من چه میخواهم بگویم لطفاً کتاب رابرت درایفوس «بازی شیطانی»(3) و کتاب دگروال محمد یوسف «تلک خرس» را مروری بفرمائید!
معاشر: افتخار عزیز! شما خود هم درین راستا کتاب جذاب و جامع و عام فهم دارید یعنی « جنگ صلیبی یا جهاد فی سبیل الله!»(4)
افتخار: با سپاس از حسن نظر شما؛ آنرا به خاطری متذکر نشدم که برای بسیاری ها « گوسالهء در خانه؛ خلموک میباشد» یعنی زیاد دلکش و جالب و در حساب آمدنی نیست!
معاشر: ایوای! به همین دلیل ها فرمودید؛ "خواننده های کتاب «معنای قرآن» هنوز به دنیا نیامده اند!"
افتخار: جناب معاشر؛ زیاد تأثر به خود راه ندهید؛ مخصوصاً تأثرات در حد اندوه های دیرینده؛ آدم را از پای می اندازد. متأسفانه نه دنیا و نه جوامع بشری تمام و کمال بر اساس آمال نیک و آرزو ها و عاطفه های ما سمت و سو نمی یابد . خیلی چیز ها هنوز عمر نسل ها را به کار دارد تا تغییر مطلوب نماید یا باز سازی و بهسازی شود!
این سخن هم که "خواننده های کتاب «معنای قرآن» هنوز به دنیا نیامده اند!" مطلق نیست ولی به هرحال بدبختانه فوبیای «ترس از دانستن!» صرف نظر از تودهء سن کرده؛ هنوز بر اکثریت بزرگ جوانان و نوجوانان مان غلبه دارد. مگر به خصوص از نیم قرن به اینسو این فوبیا و امثال های آن در حال ریزش و تضعیف و فنا شدن میباشد و این حقیقت را؛ شما از جمله در خصومت هیستریک و دیوانه وار پاسداران سیاهی و جهل و تاریکی با مکتب و دانش و دانشور و رسانه ها و ابزار های اطلاعات عمومی ... درین سی سال دیدید و هنوز می بینید!
معاشر: جناب افتخار؛ اجازه دهید سوال های دیگرم را که از طرف هیإت تحریر مجلهء زن میباشد و سوالات حتمی است؛ خدمت تان عرض بدارم.
افتخار: چه عجب! خیلی دلچسپ است ؛ لطفاً هرچه زود تر!
معاشر: ضرب المثل معروف در کشور ما وجود دارد و آن اینکه (مردم ما سوته مسلمان است) 
دین اسلام چه گونه به افغانستان آمد؛ آیا مردمان آن زمان ما قرآن را خوانده و دانسته مسلمان شدند مثلیکه امروز تعدادی کتاب های علمی را خوانده و دانسته عالم و دانشمند و باورمند و متخصص میشوند؟
افتخار:
جناب معاشر! میدانم مقصد هیات تحریر مجلهء زن از این پرسش چیست؟
این پرسش؛ خیلی ها کلیدی است و دادن پاسخ سهل و ساده و آسان به آن؛ خواب است و خیال است و محال است و جنون.
میدانم تعداد نه چندان کم روشنفکران امروزی در افغانستان و بخصوص ایران؛ خواسته اند به این پرسش کلیدی پاسخی فراهم نمایند. اینان به زعم خود؛ دیده و دریافته اند که گویا اعراب تجاوزات وحشیانه کردند و دین و قرآن خود را به زور شمشیر و قصاوت و شقاوت بر مردمان ما تحمیل نمودند. و از این دریافت نتیجه گرفته اند؛ که معتقدات و باور های آبایی ما چون آئین زردشت و میترائیسم و همانند ها به و بهترین و درست و درست ترین و گزین و گزین ترین و ابدی و ازلی بود؛ لهذا چاره این است که آئین عرب را بر انداخت و دین و آئین اهورایی ... را بازیافت و برآن اتکا و افتخار و نازش و بالش نمود!
این؛ چیزی نو و تازه نیست؛ در گذشته های عصر«تمدن» خیلی ها به شمول حتی نوابغ بشری گرفتار همین توهم شده اند.
همین امر موجب پیدایش مکاتب فلسفی – سیاسی چون راسیزم گردیده است!
معاشر: عجب! پس چاره چیست؟
افتخار:
 شناخت واقعی و دقیق و درست از خود بشر و مدنظر گرفتن حتمی حقایق و واقعیات تاریخ در زمانهای دور و نزدیک در استنتاج ها و تئوری ها و فلسفه ها.
در سلسله زحمات فراوان که جستجوگران سرگذشت بشر و طرق تطور و تکامل جوامع و فرهنگ ها و اخلاقیات طی قرون بدنبال هم انجام داده اند؛ لوئیس مورگان اولين فرد متخصصی بود که کوشيد تا نظم معينّی در ماقبل تاريخ انسان وارد کند. یکی از نوادر مسلم؛ کتاب بیحد مهم خود به نام «منشاء خانواده، ملک خصوصی و دولت» را اساساً برحسب کشفیات و تعیین های مورگان نگاشته است. او در مورد اهمیت یافته ها و نظریات مورگان تإکید مینماید که: «ميتوان انتظار داشت که - مگر در صورتی که مطالب اضافی مهمی باعث لزوم تغييراتی شود - طبقه‌بندی او همچنين به قوّت خود باقی بماند.»
مورگان از نقطه نظرچشم انداز خود؛ سیر تطور تاریخ عمومی بشر(شامل «ماقبل التاریخ» و دوران تاریخ مکتوب که با پیدایش خط؛ مشخص میشود) را به سه دوران اصلی تقسیم میکند:
1 – دوران توحش ( که بیحد طولانی است!)
2- دوران بربریت ( که بازهم کوتاه نیست!)
3- دوران تمدن .
او طبعاً از ميان سه دوران عمده توحش، بربريت و تمدن، به اولی و دومی و گذار آن به سومی ميپردازد. او هر يک از اين دورانها را بر حسب پيشرفتی که در توليد وسايل معاش پيدا شده به مراحل پايينی، ميانی و بالايی تقسيم ميکند.»
به لحاظ اینکه عرایضم به خوانندهء عزیز نازکمزاج و نازنین افغانی سخت و ثقیل نشود؛ صرف همینقدر خاطر نشان میسازم که رجعت محض به گذشتهء تنگ و تاریک بومی و قبیلوی و اتنیکی اصلاً و ابداً دردی از درد های بشری را درمان نمیکند؛ چرا که هیچ تافته جدا بافته خاص و ممتاز در گذشته این یا آن قطعه خاک و این یا آن گروه خاص خونی و خاندانی و قومی - قبیلوی؛ وجود نداشته است تا در آن تعاملاتی کاملاً ویژه انجام گیرد و نتایجی کاملاً ویژه  از آنها به دست آید.
معاشر: جناب افتخار! میبخشید؛ هنوز سر من خلاص نشده؛ از خوانندگان را چه عرض کنم؛ لطفاً مطلب را به طریقی ساده و قابل فهم بفرمائید.
افتخار: خوب. چشم! ببیند؛ حالا یک نقشهء راهی که تمام جوامع بشری کمابیش طی کرده به دست داریم بدینگونه: دوران توحش (مراحل پائینی- میانی - بالایی) دوران بربریت (مراحل پائینی - میانی- بالایی) دوران تمدن (مراحل پائینی - میانی- بالایی)
( بدبختانه بعضی جوامع هنوز در مرحله توحش دست و پا میزنند و بسیاری ماهیتاً در بربریت جازده اند؛ که پرداختن به آنها اینجا ممکن نیست!)
حرف سادهء من این است که هیچ جامعه و قوم و قبیله و قطعهء خاک خاص نبوده و نمیتوانسته باشد که دوران های توحش و بربریت را سپری نکرده و از همان لحظات شروع کردن به بشر شدن؛ متمدن و آنهم در بالاترین سطح تشریف داشته باشد.
لذا ما نمیتوانیم و حق نداریم؛ اتفاقات و رویداد های 1500 تا 1000 سال پیش را که در خاور میانه مصادف به زمان فاز بالایی دوران توحش و گذار به دوران بربریت است؛ با طرز دید و معیار های عقلی و حقوقی و اخلاقی امروزی آنهم در سطح اعلامیهء جهانی حقوق بشر و چیز های آرمانی تر از آن مورد ارزیابی و قضاوت قرار دهیم!
معاشر: میتوانم پرسان کنم که این گپ به سوال ما چه ربط دارد؟
افتخار: چرا؛ نی. ببنید سوال شماست که :« دین اسلام چه گونه به افغانستان آمد؛ آیا مردمان آن زمان ما قرآن را خوانده و دانسته مسلمان شدند مثلیکه امروز تعدادی کتاب های علمی را خوانده و دانسته عالم و دانشمند و باورمند و متخصص میشوند؟»
معلوم و مسلم است؛ «مثلیکه امروز...» به اوضاع جهانی در قرن 21 و اوضاع افغانستان تحت شرایط حضور نظامی - سیاسی- فرهنگی... امریکا و بیش از 50 کشور پیشرفته و نسبتاً پیشرفته به لحاظ اقتصادی و تکنولوژیکی اشاره دارد. حتی در همین شرایط ؛ کاملاً میسر نیست که همه مردم همه چیز را خوانده و دانسته قبول کنند و یا رد نمایند. مردم به دهان پیشوا های قومی و مذهبی و کسانیکه شیادی عوامفریبی دارند می بینند و رویهمرفته با تهدید و تطمیع و فریب و فرمان کلان ساخته شده ها و کلان پنداشته شده ها چیزهایی را می پذیرند و به آن گردن میگذارند یا چیز هایی را نمی پذیرند و منجمله به اصطلاح علیه آن جهاد میکنند!
به طور عموم؛ هنوز از چیزی به معنای اخص «فهم» نمیتوان سخن گفت!
معاشر: ببخشید؛ به نظرم اصلاً این سوال ما؛ سوال احمقانه بوده!

افتخار: جناب معاشر! لطفاً اینقدر به عجله حکم نفرمائید. میدانید؛ اصلاً سوال احمقانه وجود ندارد؛ فقط ؛ وقتیکه سوال موجود است؛ نپرسیدن آن؛ شاید بتوان گفت: احمقانه باشد!
این سوال؛ چنانکه پیشتر هم عرض کردم؛ واقعاً کلیدی و بزرگ و حتی داهیانه است! و به همین لحاظ چنین بحث های بزرگ و کلیدی را برانگیخت.
معاشر: فصل دوم کتاب (معنای قرآن) عنوان دارد:«غیب؛ یعنی ورای عقل روز مرهء مردم» و جناب شما در جاهای دیگر هم تأکید کرده اید که قرآن کتاب بینات و واضحات برای مردم و آدمیان وقت میباشد؛ همهء علم غیب در آن نیست و نمیتواند باشد. درین موارد لطفاً توضیحات عام فهم بدهید چرا که من می بینم به مردم ما باور های خلاف این تحمیل شده است و میشود.

بخش 2 - " تمام علم غیب در قرآن نیست و نمیتواند باشد!"

معاشر: فصل دوم کتاب (معنای قرآن) عنوان دارد:«غیب؛ یعنی ورای عقل روز مرهء مردم» و جناب شما در جاهای دیگر هم تأکید کرده اید که قرآن کتاب بینات و واضحات برای مردم و آدمیان وقت میباشد؛ همهء علم غیب در آن نیست و نمیتواند باشد. درین موارد لطفاً توضیحات عام فهم بدهید چرا که من می بینم به مردم ما باور های خلاف این تحمیل شده است و میشود.
افتخار: اجازه دهید درین رابطه تبصرهء یک فرهنگی با وزن را که پس از خواندن کتاب «معنای قرآن» با من تماس گرفت؛ خدمت عرض نمایم. ایشان فرمودند: در آغاز کتاب نوشته ای: «نگرش منطقی و ساینتفیک بر قرآن مبین»؛ من که دیدم سراپا نگرشی از قرآن بر قرآن است!
خوب اینکه لینز دید و نگرش؛ منطقی و ساینتفیک و جهانشناسانه در تمامی استقامت ها میباشد؛ به جایش؛ اما دوست بسیار روشن و عزیز؛ به اصلی دقیق و کلیدی متوجه شده بودند. مواردی مانند آنچه شما فرمودید؛ فقط توسط خود قرآن تثبیت و تسجیل میگردد. این من نیستم و لینز بینش و نگرش من نیست که حکم دهد: همه علم غیب  یا علم آفریدگاری در قرآن نیست و نمیتواند باشد.
اگر کتاب معنای قرآن خصوصاً همین بخش متذکره را کامل خوانده باشید؛ متوجه شده اید که این حقیقت توسط ده ها آیهء محکم و غیر قابل تإویل و تفسیر متفاوت خود قرآن مبین اثبات و مبرهن ساخته شده است ؛ منجمله توسط آیات متبرکه ذیل:
از سورهءالانعام:
 قُل لاَّ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَآئِنُ اللّهِ وَلا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَفَلاَ تَتَفَكَّرُونَ ﴿50﴾
ای پیامبر[ بگو به شما نمى‏گويم گنجينه‏هاى الله نزد من است و غيب نيز نمى‏دانم و به شما نمى‏گويم كه من فرشته‏ام؛ جز آنچه را كه به من وحى مى‏شود پيروى نمى‏كنم. بگو آيا نابينا و بينا يكسان است؛ آيا تفكر نمى‏كنيد(50)
از سورهءالاعراف:
 قُل لاَّ أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلاَ ضَرًّا إِلاَّ مَا شَاء اللّهُ وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَاْ إِلاَّ نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ﴿188﴾
بگو جز آنچه الله بخواهد ]که همان میشود؛ من[ براى خودم اختيار سود و زيانى ندارم و اگر غيب مى‏دانستم قطعاً خير بيشترى به خویش مى‏اندوختم  و هرگز نمی گذاشتم به خودم آسيبى برسد. من جز بيم‏دهنده و بشارتگر براى گروهى كه ايمان مى‏آورند؛ نيستم(188)
                                                               ***
از سورهءهود(از زبان حضرت نوح):
وَلاَ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَآئِنُ اللّهِ وَلاَ أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلاَ أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ وَلاَ أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ لَن يُؤْتِيَهُمُ اللّهُ خَيْرًا اللّهُ أَعْلَمُ بِمَا فِي أَنفُسِهِمْ إِنِّي إِذًا لَّمِنَ الظَّالِمِينَ ﴿31﴾
و به شما نمى‏گويم كه گنجينه‏هاى الله پيش من است و غيب نمى‏دانم و نمى‏گويم كه من فرشته‏ام و در بارهء كسانى كه ديدگان شما به خوارى در آنان مى‏نگرد؛ نمى‏گويم الله هرگز خيرشان نمى‏دهد. الله به آنچه در دل آنان است آگاه‏تر است [اگر جز اين بگويم] من در آن صورت از ستمكاران خواهم بود(31)
****
از سورهء الاسراء(اسرائیل):
قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَى شَاكِلَتِهِ فَرَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدَى سَبِيلاً ﴿84﴾ وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِيلاً ﴿85﴾
بگو هر كس بر حسب ساختار [روانى و بدنى] خود عمل مى‏كند و رب شما به هر كه راه‏ هدایت يافته‏ باشد داناتر است (84) و در باره روح از تو مى‏پرسند بگو روح از [سنخ] فرمان رب من است و به شما از دانش جز اندكى داده نشده است(85)
معاشر: بلی ؛ متوجه شده ام که نه تنها این مورد توسط خود آیات متعدد قرآن اثبات شده است بلکه ثابت شده که این کتاب مقدس ویژهء قومی به نام اعراب است که به عربی افهام و تفهیم میکنند. و هم اینکه اعراب همان وقت در کدام حد عقلی و اخلاقی و روانی قرار داشته اند؛ توسط آیات خود قرآن آشکار و ثابت شده است. لذا اجازه دهید به سوال بعدی بروم.
افتخار: مهربانی کنید!
معاشر: در فصل های چهارم و پنجم - شما قرآن را «مخاطب محور» و امتحان الهی را «بنده محور» اثبات فرموده اید که برای من و دیگر خوانندگان کتاب بسیار هیجان انگیز میباشد؛ چرا که دکانداران دین و قرآن؛ تا جائیکه من می بینم نه تنها به این درجه سواد و عقلانیت نشان نداده اند بلکه بر عکس قرآن را «خدا محور» و امتحان الهی را که دوصد فیصد «الله محور» تلقی و تبلیغ و تحمیل میکنند. لطفاً این مفاهیم را تا جای ممکن به خوانندگان مجله ما وضاحت ببخشید!
افتخار:
جناب معاشر؛ این پرسش تان از همه سخت تر است؛ من ناگزیر باید همان متون مکمل فصل های  4 و5 را اینجا بیاورم. در کمتر از آن حد وضاحت بخشیدن به این مفاهیم که ذاتاً تخصصی و فنی میباشند؛ تقریباً ناممکن است و تازه؛ محتویات و احتجاجات این دو فصل «معنای قرآن» هم وقتی به خوبی هضم و فهمیده شده میتوانند که کتاب معنای قرآن(جلد اول) از سر و طور منظم و دقیق مطالعه و یا تدریس شود.
 معاشر:
جناب عالم افتخار! من خبرنگار نشریه زن استم. اگر اجازه باشد سوال اخیر خود را در رابطه به مسئاله زن یاد آور شوم.
افتخار: مهربانی کنید؛ امید سوال بسیار سخت نباشد!
معاشر: جایگاه زن در قرآن چگونه بیان شده است؟
میدانم مقام و حقوق و حیثیت زن در جامعه سنتی و وحشی و نیمه وحشی قبیلوی اعراب؛ و اگر از حق نگذریم در هیچ کجای دنیای 1500 سال پیش؛ طوری نمیتوانسته باشد که حالا در اسناد معاصر بشری مانند اعلامیه جهانی حقوق بشر تسجیل گردیده است.
منظور من این است که شما به حیث تحقیق کنندهء خلاق و جهانی اندیش و تاریخی اندیش؛ دقیقاً مقام و حیثیت و حقوق زن را در قرآن مقدس ما چگونه یافته اید؛ بدون خوش بینی و بدبینی و نیات و مقاسد سیاسی و نفسانی که متأسفانه در دیگر راویان و مفسران و معبران؛ از خود قرآن؛ پیشتر ظاهر میشود و به حکم و امر و نهی بیچون و چرا تبدیل میگردد.
افتخار: با صدها سلام و صدها درود به زنان و مادران افغانستان و جهان؛ که به وجود آورندهء و پرورندهء هر دو نیمهء بشریت یعنی هم زنان آینده و هم مردان آینده میباشند.
یکی از اهداف بزرگ من در طرح و نگارش کتاب «معنای قرآن» کشف و اثبات این حقیقت منافقانه پنهان ساخته شده است که قرآن مبین خاصتاً و تمامی کتب مقدس و غیر مقدس در سراسر عالم بشری عموماً بیرون از زمان و مکان و لهذا بیرون از جبر ها و محدودیت های زمان و مکان نیستند.
«بنده محور» بودن کلام الهی به همین معناست که صاحب این کتاب در آن؛ بالاتر ازسطح و سویه و قدرت فهم و فراست و برداشت مردمان همان زمانه مشخص معین سخن نگفته و تعیین تکلیف نکرده است. (لایکلف الله الا وسعها)
مثال روشن و اعلای این مدعا همان طرز و حدود برخورد و تکلیف های قرآن؛ در مورد نظام غلامی و برده گی است.
یعنی چون زمانه و شرایط عینی و ذهنی آماده نشده بوده؛ قرآن نخواسته است برای لغو و تقبیح و نفرین برده کردن انسان توسط انسان قیام نماید؛ در حالیکه حکم اشرف مخلوقات بودن و کرامت داشتن این موجود در قرآن مختص به اشراف و آزاده گان نیست و شامل برده گان اعم از تمام نژاد ها به یکسان میگردد. حتی این مورد از نظر کوتاه بینانه امروزی های امروزی بین گذشته ؛ در تضاد با عدالت قرآنی و احکام «اشرف المخلوقات» و «ولقد کرمنا بنی آدم» و خیلی احکام و اصول دیگر؛ معلوم میشود.
ولی در هر حال جبر زمان و تحدید مکان و قوانین سرسخت تکامل عمومی و تکامل بشری واقعیت های ندیده گرفتنی نبوده اند و نخواهند بود. روشن ترین و عام فهم ترین برهان این مدعا هم؛ خود مطرح بودن قرآن و پیامبر برای یک نوع مشخص موجود حیه یعنی بشر و آدمیزاد میباشد و نه برای همه مخلوقات و موجودات!
لهذا قرآن با قبول مصلحتی مشروعیت نظام غیرانسانی و ضمناً غیر قرآنی برده داری؛ طور اصلاحی به تسهیل برده گی و تشویق به آزاد سازی برده ها و کنیزها می پردازد و آزاد سازی غلامان را به یک بخش مهم عبادات اسلامی تبدیل میکند.
ازین رو مسئاله کنیزی عام ناشی از نظامات برده گی و کنیزی غیر رسمی ناشی از مردسالاری؛ به طرز اساسی و ریشه ای ؛ حل ناشده باقی میماند.
و اگر از این کمینه می پذیرید؛ این مسئاله ها تا هنوز که هنوز است؛ در مقیاس همهء جهان حل ناشده باقیمانده اند؛ فقط تک و توک تغییرات شکلی در اینجا وآنجا عمدتاً در غرب هست که آنها هم بی پرابلم ها و معضلات جانبی و تازه به تازه نمی باشند.
رویهمرفته امید میرود که تحت شرایط متحول شونده جهان کنونی و آنهم در نتیجهء مبارزات و جانفشانی ها؛ مسایل مذکور به طرف حل عمقی تر و بنیادی تر بروند!
البته سوای این مورد؛ زنان و مردان در قرآن از تساوی عام برخورد دار بوده و جز در مورد تفاوت طبیعی جنسیتی؛ مشمول کدام تبعیض و امتیاز نیستند. قرآن زن را آدم درجه دوم نمی شناسد چنانکه حق حیات زن با مرد و قصاص و بدلهء آن کاملاً مساوی است!
 موارد تفاوت در ارث و شهادت و قضاوت؛ از تبعات پرده گی بودن و خانه گی بودن عام زنان در جوامع برده داری و مردسالاری میباشد که به طور عینی موجب عدم رشد قوای ذهنی و احاطهء فکری آنان بر جریانات و قواعد و قوانین و رسومات وغیرهء جوامع مذکور در مقایسه با مردان گردیده است، میگردد و خواهد گردید.
هیچ جا به جستجو نبرآئید؛ افغانستان مدرن و دموکراتیک و مترقی! امروز شما؛ همهء این حقایق سرسخت همانند سنگ های خارا را لحظه به لحظه بیان کرده و نشان داده میرود.
رویهمرفته عرض میکنم تا مسلمانان اعم از زنان و مردان معنا و جوهر قرآن را نفهمند؛ اصلاً نمی فهمند که در آن چه هست و چه نیست. بنابرین فقط بازار شایعات و شیادی ها گرم و گرمتر باقی میماند و «نزد جانانهء ما کشمش و پندانه؛ یکی!» محاسبه میگردد!!!
معاشر: بسیار تشکر. به آرزوی عمر دراز و پربار و دستاورد های علمی و نبوغ آسای بیشتر تان جناب دانشمند بزرگ افغانستان و عصر ما؛ هیچ تصور نمیکردم که وقتی با شما همصحبت شوم؛ دنیایم اینقدر ها عوض میشود. از غفلت و بیخبری جوانان و هموطنانم؛  نسبت به شما و آثار پرجلال و غرورآفرین جهانی – تاریخی شما هم حیران استم و هم شرمنده!..
امان معاشر