Thursday 30 June 2011

قسمت سوم مصاحبۀ امان معاشر با محترم محمد آصف آهنگ

(زبانهای ملی ورسمی کشور ما درعهد باستان)
آصف آهنگ دانشمند وطنپرست ، نمونه ُ از رادمردان است که آگاهانه واندیشمندانه با مرام جنبش مشروطه خواهان زیسته وچراغ آنها را روشن نگاه داشته  است . این مورخ دقیق و شخصيت نستوه تا به حال آثار متعدد تاریخی، سياسی و ادبی به رشته ُ تحرير درآورده است. تعدای از آثار پر بهای ايشان عبارت اند از: جهانبینی عارف ، تاریخ در ایديولوژیهای محتلف در چهار جلد، خاطرات زندان، کابل قدیم، چند سطری از تاریخ و چشمديد من، جلادان قدیم زیاد اند ، پاسخ به اتهامات نبی عظيمی، پاسخ به کتاب جنبش هزاره ها واهل تشیع در افغانستان و ده ها اثر دیگر.
 سوال: استاد محترم کدام زبانها در عهد باستان، زبانهای رسمی ِ کشور ما بودند؟
جواب: پیش ازاینکه بسوال شما پاسخ بدهم ،باید بگويم، آفرين بر مردم و دانشمندان تاجيکستان که پس از حصول استقلال خویش کوشش نمودند تاريخ خود را دوباره زنده کنند. مجسمه رستم و فردوسی را در کشور شان بر افراشتند وجشن باربد را دوباره تجليل کردند. از یونسکو تقاضا نمودند که سالی را بنام پیامبر پیشن آریایی ها بگیرند. یونسکو سال 2003 را بنام زردشت پیامبر آریایی های فارسی زبان از تاجيکستان شناختند واز عموم دانشمندان کشور های جهان دعوت نمودند تا در کنفرانس بين المللی زردشت حصه بگيرند.
داکتر رکن الدین همایون فرخ، نويسنده ایرانی در اثر تحقیقاتی خویش بنام " هشت هزار سال شعر ایرانی " چنین تذکر ميدهد: " موضوع تعيین زمان ومکان پیدایش اوستا ویا بخش اصلی آن با مسُله زادگاه وتاریخ ظهور زردشت ومعتقدات وتصورات دینی قبایل آریایی زبان وما قبل آن پیوستگی نزدیک دارد .در موضوع پیدایش اوستا نظر های گوناگون اظهار میکنند. اخیرا ً این نظر که اثر مزبور در مشرق ایران وآسیای میانه وخراسان بزرگ پدید آمد ، بیش از پیش قوت گرفته وراسختر گشته است. در روایات پارسیان ظهور زردشت را سرزمین باکتریا وباختر (بلخ) می دانند وبیشتر اماکن مقدس زردشتیان را در نواحی مشرق ایران قرار میدهند. "
سوال: استاد آهنگ، به نظر شما دولت تاجکستان نباید افتخار هموطن بودن را با حضرت زردشت  میداشت؟
جواب: جای بسیار تعجب است، زيرا تاجيکستان، ازبيکستان و ترکمنستان، مناطقی میباشند که از جانب روسها در دوره ُ زمامداری مارشال استالین به اين اسامی موسوم گرديده اند؛ پس درست نيست زردشت را فقط مربوط به منطقه ای دانست که با اين اسم چندان قدامت تاريخی ِ ندارد و از فلات ايران باستان هيچ اسمی به ميان نياورد.  درد آور تر اينکه، یکنفر از اهالی بلخ یا از خراسان بزرگ و يا از فلات  ایران باستان لب به اعتراض نگشود که زردشت فرزند بلخ واز آريایی های سرزمین فلات ایران باستان می باشد نه از تاجيکستان امروزی نام نهاد روسها. معلوم می شود که هنوز هم محمد گل مهمند در سرزمين زردشت و گشتاسب حکمروايی دارد که کسی جراُت اعتراض را هنوز که هنوز است در مقابل دروغ بافی های تاريخی ندارد، يا اينکه ما از هويت خود بيخبريم!؟
 زردشت قبل از ابراهیم می زيسته و اولین انسان فرهیخته ای می باشد که بالای خدایان خط بطلان می کشد ومیگوید خداوند یکتا و یگانه است. صدای زردشت از بلخ بلند میشود.
دانشمندان قدامت زردشت را بر ابراهیم تذکر میدهند. سعدی هم در مورد شعری دارد که چنین است:
شنیدم که یک هفته ابن السبیل                  نیامدبه مهمان سرای خلیل
زفرخنده خویی نخوردی  پگاه                 مگر بينوایی درآيد ز راه
برون رفت وهر جانبی بنگرید                 به اطراف وادی نگه کرد ودید
به تنها یکی در بیابان چو بید                   سرو مویش از گرد  پيری سپید
به دلداریش مرحبای بگفت                      برسم کریمان صلايی بگفت
که ای چشمهای مرا مردمک                   یکی مردمی کن به نان و نمک
نعم گفت وبر جست وبرداشت گام             که دانست خلقش علیه اسلام
رقيبان مهمانسرای خلیل                         به عزت نشاندند پیر ذلیل
بفرمود وترتیب کردند خوان                    نشستند برهر طرف همگنان
چو بسم الله آغاز کردند جمع                    نیامد زپیرش حدیثی به سمع
چنین گفتش ای پیری دیرینه روز             چو پیران نمی بینمت صدق وسوز
نه شرط است وقتیکه روزی خوری          که نام خداوند روزی بری
بگفتا نگیرم طریقی بدست                      که نشنیدم از پیر آذر پرست
بدانست پیغمبر نیک فال                         که گبر است پیر تبه بوده حال
بخواری براندش چو بیگانه دید                که منکر بود پیش پاکان پلید
سروش آمد از کردگار جلیل                    به هیبت ملامت کنان کای خليل
منش داده صد سال روزی وجان              تو را نفرت آمد ازاو یک زمان
گرو میبرد پیش آتش سجود                     تو واپس چراميبری دست جود
گره بر سر بند احسان مزن                    که این زرق وشید است و آن مکر وفن
سوال: آهنگ صاحب، تاریخ زردشت را شما ازکدام وقت میدانید و آنها بکدام زبان حرف میزدند؟
جواب: نظر به تحقیقات دانشمندان امروزی، قسمی که تذکر دادم، زردشت قبل از ابراهیم ميزيست. گاتها از زردشت میباشد. لذا زبان ساکنان آریایی فرق زیادی با هم نداشته و اینکه امروز از هم دور افتاده اند عوامل بسیار زیاد دارد که مربوط زبانشناسان میباشد. اما شباهت زبانهای آريايی را می توان در کلماتی مانند پدر، مادر، برادر، خواهر و غيره مشاهده کرد. آریایی های غرب مثل انگلیسها که برادر، مادر، فادر میگویند؛ پشتونها پلار، مور، خور، ورور می گويند. اينها نشان میدهند که زبانهای آریایی از يک ريشه می باشند. البته اقوام درانی مانند اقوام مغول که در جوار آریایی ها زيسته اند، به مرور زمان زبانشان به فارسی يا پشتو تغيير کرده است. درین مورد زبانشناسان و مورخین هند اسناد معتبری در دسترس قرار داده اند. بطور مثال جواهر لعل نهرو در اثر دو جلدی خویش بنام " کشف هند " توضیحات ِ مفصل داده است.
زمانی يک مورخ و محقق هندی در تالار ليسه ُ حبيبيه کنفرانسی اجرا کرد؛ پروفيسور علی محمد زهما ترجمانی کنفرانس را به عهده داشت؛ در اين کنفرانس، مورخ هندی، سرزمین های قندهار تا کابل را، با اسناد تاريخی، جزو نیم قاره هند قلمداد کرد.
اروپاييان پس از وارد شدن در سرزمين هند، برای منفعت خود، ناحق اصطلاح " هندواروپايی " را بکار بردند، درحالیکه هخامنشی ها دروازه یونان را دق الباب کردند، مصر را فتح نمودند و یهود را از چنگ بخت نصر نجات دادند که تورات به وضاحت از اين رويداد ها یاد کرده است. محققین غربی بخاطر لقمه چرب خویش وبه خاطر هم نژادی خویش هند واروپایی وزبانهای هند واروپایی را شعار دادند.
سوال: چرا در زبان فارسی دری کلمات عربی دیده میشود؟
جواب: عربها در دوره خلافت خلیفه دوم قسمت بزرگ فلات ایران را تصرف وقسمت دیگر آنرا در عهد خلیفه سوم اشغال کردند . اکثر مردم از دست ظلم وستم حاکمان خويش به اسلام رو آوردند. شعار های که از جانب عمال اسلامی خاصتا ً از جانب اصحاب پیامبراسلام داده میشد، مورد قبول مردم واقع شده و اسلام می آوردند. کسانیکه اسلام را نمی پذيرفتند بايد جزیه میدادند، بنابرآن تعداد کثيری از زردشتيان به هند فرار نمودند.
آنانیکه مسلمان می شدند میبایست که فرایض اسلامی را انجام می دادند. این فرایض بزبان عربی بود، بنا ً کلمات ِ مانند نماز، روزه، حج، عید، برات،وضو و صد ها کلمه ُ ديگر داخل زبان فارسی گردید.
به مرور زمان همان کلمات عربی را که به عقیده ُ  دانشمندان دارای موسیقی مناسب بودند، الف ولام آنرا برداشته مفرس کردند و مورد استفاده قرار دادند. امروز میتوان گفت که شصت فیصد زبان فارسی دری، عربی ِ مفرس میباشد. ناگفته نبايد گذاشت که اين کلمات به پسند دانشمندان فارسی زبان داخل زبان گرديده اند و نه به زور وجبر.
همچنان از زبانهای ديگر مانند انگلیسی، ترکی، روسی وحتی اردو  نيز کلمات ِ مانند، خان، آقا، بلديه، چاينک، بايسکل وغیره داخل زبان فارسی گرديده اند.
سوال: استاد آهنگ، چرا اختلافات نظر بالای زبان فارسی دری  بوجود آمده است؟
جواب: اين بحث بی اساس و غير علمی توسط يک عده اشخاص غير وارد در زبان، برتری طلب و تفرقه انداز دامن زده شده است؛ امروز هم متا ُسفانه توسط دولت افغانستان با کمال بی حيايی و بی مسوليتی در مقابل زبان و فارسی زبانان دامن زده می شود. در حاليکه هر طفل دبستانی می داند که هيچ فرقی ميان فارسی، فارسی دری و دری وجود ندارد. آيا وقتی شما که باشنده ُ افغانستانيد شعر رودکی يا حافظ را می خوانيد، حس می کنيد که با يک زبان ديگری مواجه هستيد؟ آيا ما فرهنگ عميد، داکتر معين و دهخدا را برای زبان خود استفاده نمی کنيم؟ آيا ما برای خواندن آنهمه کتاب  که از ايران وارد می شد، رفتيم و زبان ديگری را آموختيم؟ پس به روشنی می بينيم که يکعده آدم های نفهم فقط به ريش خود می خندند و بس. يگانه تفاوت در لهجه ها و بعضی اصطلاحات محلی وجود دارد که اين خصوصيت در تمام زبانها موجود است.
اگر از دروغ بافی و جعل کردن تاريخ بگذرند، تاریخ کشور ما بسیار روشن است. در صفحه 39 تمدن ایران، اثر چند تن از خاورشناسان، ترجمه داکتر عيسی بهنام چنین آمده است:
" رضا شاه موسس سلسله ُ پهلوی که بگذشته ُ پر افتخار ایران توجه بسیار داشت، کمی پس از رسیدن به سلطنت تصمیم گرفت که کشور اوکه تا آنزمان به زبانهای خارجی ( پرس ) نامیده میشد، ( ایران )خوانده شود "
لذا اين رضا شاه بود که به جهانیان نامه فرستاد تا به جای فارس بعد ازین ایران استعمال شود. يعنی نام تاريخی ِ تمام فلات را بروی يک ايالت فارس گذاشت.
سوال: استاد محترم، قسمیکه شما فرمودید، افتخارات آریایی ها را شهنشاه ایران با دادن تغییر نام مربوط به خطه ُ خود ساخت . آيا دانشمندان ودولتمردان افغانستان در رابطه کدام  اعتراضی نکردند که ایران نام مشترک تاریخی ما است و مربوط به تمام فلات است؟
جواب: وقتیکه نامه ُ رضا شاه به دولت افغانستان رسید، میر غلام محمد غبار و اعظمی به نمایندگی از مردم افغانستان خاصتا ً روشنفکران، به وزارت خارجه رفتند و اعتراض خود را به سردار محمد نعیم خان وزیر خارجه سپردند. در آن اعتراض نامه آمده بود که ایران نام مشترک تاریخی همه ُ ما میباشد و رضا شاه حق ندارد نام (ایران) را بالای کشور خویش بگذارد. اما سردار محمد نعیم خان به اعتراض ِ بجای ِ  آنها اعتنا نکرد و بر خلاف به تمام ادارات مکتوب متحد المال صادر کرد که منبعد بجای فارس (ایران) نوشته شود. این موضوع را مرحوم داکتر جاوید از زبان مرحوم استاد عبدالحی حبیبی در مجله خراسان نشر نمود.
پان ایرانیست های ایران اعلامیه ُ پخش کردند و نوشته بودند که می خواهند همه کشور های مستقل فلات ایران را دوباره جز ایران نمایند، به اين معنی که تمام فلات جز ايران امروزی بوده و دوباره بايد به ايران (فارس) ملحق گردند. میر غلام محمد غبار در جریده ُ وطن به پاسخ آنها نوشت که از جمله کشور های مستقل فلات ایران یک کشور آن افغنستان است که هفت ولایت دارد؛ یک ولایت آن هرات میباشد که سیزده بار با شما (فارس) داخل جنگ بوده وهفت مرتبه شما را شکست داده است .
سوال: استاد محترم، چرا و روی کدام دلیل  سردار محمد نعیم خان به اعتراض دانشمندان کشور ما توجه نکرد و به حفظ افتخارات تاریخی ملت ما اهمیت نداد؟
جواب: این قصه سر دراز دارد و به یک دو صفحه نمیتوان آنرا تذکر داد. سردار محمد نعیم خان نظر به تيوری ِ برتری طلبی که از آن در مقابل ديگر اقوام استفاده می کرد، دانسته و عمدا ً میخواست افتخارات دیرینه ُ کشور ما را بکلی از بین ببرد. وقتی به تاريخ نظر مکنيم، می بينيم که اکثر شاهان و امپراطوران اين سرزمين از شرق فلات ایران بوده و نه از غرب آن. زبان فارسی دری زبان همه باشندگان فلات ایران میباشد. فرزندان اصیل آریایی يعنی صفاری ها و سامانی ها که از شرق فلات ایران برخاسته بودند، بر تمام اقوام آریایی فلات حکومت می کردند. اينها با نبشته ُ گاتهای زردشت و اوستا، فارسی پهلوی اشکانی وساسانی و لغات اسلامی عربی که شامل زبان مردم فلات شده بود با هم یکجا نموده و زبان فارسی دری را به وجود آوردند.
سوال: محترم آهنگ صاحب، در کدام دوره زبان فارسی دری بيشتر گسترش یافت؟
جواب: پس از دوره صفاری ها يعنی در دوره سامانی ها زبان فارسی دری در سرتاسر فلات ایران گسترش یافت.
پس از سقوط دولت فارسی زبانان سامانی وبوجود آمدن دولت غزنویان که ترک نژاد بودند زبان فارسی دری در فلات ایران بیشتر اوج گرفت وشاهکار های بوجود آورد. دوره غزنویان، بویژه دوران سلطان محمود را بايد اوج عظمت فارسی دری دانست.
پس از دوره غزنويان و رویکار آمدن سلجوقیان، ترکها زبان فارسی را بجای زبان خود تا روم شرقی وبلغاریا بردند .
زبان فارسی دری بحیث زبان دوم اسلامی از هند تا یونان رايج بود. پس از سلجوقیان وخوارزمشاهیان وپس از اولاده چنگیزخان و امیر تیمور بار دیگر زبان فارسی دری در هرات رونق يافت واز آنجا دوباره به هند رسيد و زبان رسمی نیم قاره هند گردید. در همين زمان بود که سبک هندی در شعر فارسی به وجود آمد و ديری نگذشت که به اوج رسيد.
حتی پس از قتل نادر افشار و فروپاشی فلات ايران، زبان فارسی دری، زبان رسمی ایران، افغاستان، هند، ماورالنهر وترکیه بود.
در کتاب فرهنگ جهانگيری، پس از چند گویش فارسی آمده است که: " پارسی زبانی را گویند که در بلاد پارس که دارالملک آن استخر است، مردمان بدان سخن کنند  واستخر اول شهریست که کیومرث بنا کرده ودر عهد پیشدادیان به غايت آبادانی رسیده است. و در باره زبان دری آمده: گروهی دری را به فصیح تعبیر نموده اند وگفته اند هر لغتی که در آن نقصان نبود دری باشد مثلآ از اشکم وشکم ، برو ورو،بگو وگو.
اشکم و برو وبگو دری باشد و دیگر ها نه. بعضی گفته اند که دری لغتی باشد که سکان چند شهر بدان تنطق نمایند. وآن شهر های بلخ بامی، مرو شه جهان و بخارا بود ودر کتابی دیده ام که دری لغت مردم بدخشان است وفرقه آورده اند، که زبانی راکه مردمان درگاه بدان متکلم شده اند دری نامند، وقایل حدیث ( انا افصح العرب علیه الصلوات والسلام)  فرموده که لسان اهل جنت عربی و فارسی دری و بنظرآمده که ملایکه آسمان چهارم بزبان دری تکلم میکنند واکثر ارباب علم وتحقیق برانند که بهشت بر آسمان چهارم واقع است وبدین تقریر می باید که زبان اهل بهشت دری باشد. "  اساطیر و فرهنگ ایران در نوشته های پهلوی، صفحه 20، داکتر رحیم عفيفی.
سوال: محترم اهنگ صاحب، درانی ها را میگویند که سلیمانی هستند؛ سلیما نی کدام قوم است؟ وهمنچنان راجع  به پشتون ها وزبان پشتو معلومات بدهید.
جواب: مرحوم داکتر جاوید در اثر خویش به نام " اوستا " با استناد به یک فرمان ویا لوحه سنگ که خود آنرا ملاحظه وخط آنرا مطالعه کرده است، سليمانی بودن پشتونها را نوشته است. چونکه کتاب " اوستا " را همين لحظه در دسترس ندارم معذورم داريد. اما زبان پشتو از زبانهای آریایی است. جواهر لعل نهرو با استناد به نوشته های مورخین هندی چنین مینویسد:
" زبانهای جدید هند که از زبانهای سانسيکریت منشعب شده اند از جمله زبانهای هند وآریایی می باشند عبارت اند از اردو، بنگالی، گجراتی، اوریا، اسامی، راجستانی، پنجابی، سندی، پشتو، کشمیری و زبانهای دراویدی عبارتند از تامیل، تلگو، کنارسی، مالا یا لام میباشدکه سرتاسر هند را در بر میگیرند. " (صفحه 283 ج ا کشف هند)
وبار دیگر در صفحه 284 تکرار میکند: " زبان پشتو که یکی از زبانهای هند وآریاییست واز سانسيکریت مشتق شده است ودر نواحی مرزی شمال غربی هند و افغانستان رواج دارد. این زبان پیش از سایر زبانهای دیگر هند زیر نفوذ زبان فارسی قرار گرفته است. "
بار دیگر نهرو در صفحه 395 ج ا اثر " کشف هند " مینویسد: " هجوم محمود غزنوی به هند مسلما ً هجوم خارجی ترکها بوده و نتیجه اش آن شد که ایالت پنجاب  برای مدتی از هند جدا ماند. افغانهای که در اواخر قرن دوازدهم به هند آمدند وضع دیگری پیدا کردند. اینها از نژاد هند وآریایی قسمتی از هند بوده و جز از هند بشمار میرفت. 
 زبان پشتو اصولآ از زبان سانسيکریت مشتق شده است . . .  به عبارت درست افغانها را باید به هندو ـ افغانها نامید. "
اینست نظر نهرو در باره اقوام پشتون وآنانیکه پشتون نیستند وزبانشان پشتو شده است. نهرو آنها را از اهالی هند دانسته و زبانشانرا هم از شاخه زبان سانسيکریت آریایی هند می شمارد وعلاوتا ً از قندهار تا کابل را جز نیم قاره هند میداند. طوریکه دیده میشود زمانیکه محمود غزنوی به هند حمله نمود پشتونها مانع عبور قشون محمود بودند.
در مورد درانی ها مراجعه بفرماييد به اثر مرحوم داکتر عبدالاحمد جاوید. همچنان در تواریخ پیش از جنگ جهانی اول اکثرا ً پشتونها خود را سلیمانی، گاه هم عرب خوانده اند ونوشته اند که پدر شان پسر خاله خالد ابن ولید بود و در جنگهای اسلام اشتراک میکرد، حضرت پیامبر اسلام او را پتان خطاب کردند . . .
همه اقوام در باره اسلاف خود ازین سخنان زیاد گفته اند ولی پس از آمدن مکتب ریاليسم، مورخین بیشتر کوشیده اند که حقایق را بنویسند. کشور ما هنوز هم در دام عقب گرایی وقبيله گرايی بند مانده است، هیچکس حاضر نمیشود که حقایق را بنویسد. اما در ولایت صوبه هند که علم ودانش در حال پیشرفت است، یکی از محققين به اسم قلندر مومند اثری نوشت و " پته خزانه " استاد عبدالحی حبیبی را باطل خواند.
سوال: استاد محترم، عبدالحی حبیبی اثری مشهور و تاریخی خود (پته خزانه) را نچندان قبل نوشته که او را دانشمندان ریالست باطل خوانده اند. آیا دولت وقت کدام مناسبت با مورخین نداشت که حقیقت مینوشتند؟
 جواب: دولت قبيله گرا هنگام احصايه گيری، غير پشتوزبانان را به حساب قوم درج کردند، مثلا ً می نوشتند که چند فيصد تاجيک، چند فيصد هزاره و غيره، اما اقوام پشتون و درانی را که کاملا ً از هم جدا می باشند، تحت نام زبان درج کردند. افتضاح احصايه گيری کوچی ها را قبلا ً تذکر داده ام.
چون اعمال دولت بروی تبعيض بود، به اقوام دیگر حقی قایل نبودند، لذا تاريخ های جعلی سرکاری را به خورد مردم می دادند. دولت برعلاوه ُ که در فکر هويت تاريخی ما نبود قسمی که در مسُله ُ نام ايران، اعتراض مير غلام محمد غبار و عکس العمل محمد نعيم خان ديديم، بر خلاف، آنچه هم که مربوط به هويت و فرهنگ ما می شد، بيان کردن حقايق در موردش، از گناه های کبيره محسوب می گرديد که جای نويسنده ُ حقايق در زندان ها بود و وداع با زندگی. امروز باز هم میخواهند که همان اعمال ضد انسانی واسلامی خود را اجرا نمایند و اين را نمی انديشند که حقايق برملا می گردد و جهان نيز در تغيير و تحول است و هر کسی پنج روزی نوبت اوست. در امریکا که تا دیروز یک سیاه پوست حق نداشت در مقابل یک سفید پوست بنشیند، امروز يک سياه پوست از جانب اکثريت سفيد پوستان به حيث ریس جمهور انتخاب می گردد. این بايد درسی باشد برای برتری جویان که استپداد برای همیشه پایدار نمی ماند جز روسياهی آن در تاريخ. اگر همه برادروار وبروی یک هدف به خاطر وحدت ملی دست بدست هم بدهیم ودر مقابل وطنفروشان و برتری جویان به مبارزه برخيزيم، يقينا ً زودتر به هدف خواهيم رسيد.
افتخار فرهنگی و ثروت معنوی کشور ما استاد آصف آهنگ در اخیر صحبت هایشان کاپی نقشه ای را برایم دادند فرمودند که  ادعاها  ومناقشاتیکه دولت ها درین خصوص دارند مورد قبول نيست. بنآ نقشه فلات ایران را که خاورشناسان عرضه کرده اند، ضم این نبشته سازيد تا دعوی بین هند وایران هم روشن گردد

Wednesday 29 June 2011

گفت و شنود با خانم ماریا دارو


گفت و شنود با خانم ماریا دارو

هشت مارچ روزهمبستگی بین المللی زنان جهان است. این روز با میمنت وخجسته در سراسرجهان بشری تجلیل می گردد و از حقوق حقه  ای  زنان دفاع بعمل می آید.
علی رغم اعلامیه ای جهانی حقوق بشر، فرامین و قوانین بین المللی وحتی قانون اساسی  افغانستان ، زن در جامعه ی ما از حقوق انسانی و مدنی بر خوردار نیست.  حق انتخاب همسر زندگی رابرخلاف هدایات صریح اسلامی ندارد. جامعه ای سنتی و قبیله وی لت کردن زنان راامر قانونی میدانند، ومردان بخود حق میدهند که چند همسر داشته باشند و با قوانین ظالمانه در مورد حکومت میکنند  حتی ارکان بلند پایه ای دولتی برای زنان خویش اجازه کار بیرون از منزل را نمی دهند و زنان خویش را مستورنگهمیدارند. یکی از رهبران جهادی بنام شیخ محسنی قانون احوال شخصیه را که محروم ازهمه حقوق انسانی میباشد به عرصه عمل قرار داد تا هر نوع پیش آمدیکه  مرد لازم داند انجام دهد و تام الا ختیار است و مرد میتواند دختر نا بالغ را در سطیره ای نکاح خود در آورد . در حالیکه بلوغ شرط اساسی در اجرأ قانون شرعی است. این وضع زنان و دختران کشور را به سطوح آورده و بخود کشی و خود سوزی  مبادرت می ورزند و به حیات پر مشقت خویش یکباره پایان میدهند.
بسااز زنان کشور درنبرد و پیکاراند تا برای رفع پرابلم ها وظایف بشردوستانه را انجام داده و حقایق را بیان میدارند و درافشای جنایات چون آفتاب می درخشند . خانم ماریا دارو یکی از شخصیت ها است که در مبارزه علیه کثافات اجتماعی دست و پنجه نرم میکند و در روشن ساختن ذهنیت زنان نقش فوق العاده ای را بازی می نماید . خانم دارو تا حال دو کتاب بنام های  {آوای ماندگار زنان و پابرهنه بازگشت}طبع نموده ودوجلد دیگر آماده طبع دارد، وی در باره  مشکلات جاری مردمش میاندیشد ودرمطبوعات بیرون مرزی مینویسد. دررابطه با سوالات نزد نویسنده توانمند ونمونه افتخار فرهنگ کشورما خانم ماریا دارو مراجعه نمودم تا در رابطه نظرات شان را به شما خواننده گان عزیز پیشکش بدارم.

سوال : چرا زنان را در افغانستان سیاه سر، مظلوم عاجزه میگویند؟
ج:    کلمه سیاه سرویا سفید سردرفرهنگی  مردمی و هم اجتماعی کدام مهفوم مثبت یا منفی ندارد صرفاٌ یک اصطلاح است. اگر ریشه اصلی  این  اصطلاح را بدانیم مربوط  به فرهنگ بسیار قدیم، سنتی وعقب مانده  است که انگیزه احترام درآن نیز بکار برده شده است. اصل واقعیت اینست که مردان افغانستان در روابط  اجتماعی خیلی عقب مانده اند،  ازافشای نام همسرویا شریک زندگی خویش در اجتماع محجوب اند که مربوط به سیستم عقب مانده چندین دهه قبل میگردد، چون جامعه دررشد وتکامل اجتماعی، فرهنگی وعلمی خیلی بطی بود مردم از سواد عادی که باید هرفرد وطن حد اقل مکتب  ابتداییه ویا بکلوریا را میخواندند، تا به منعی ومفهم نامگذاری پی میبردند، متاسفانه بهرمند نبودند. بناٌ فرهنگ سنتی آنهارا محاصره کرده از افشای نام همسر شان خود داری میکنند وبه کلماتیکه برای همان شرایط قدیم مهفوم خودرا داشت و بکاربرده  شده است، هنوز هم مستدام میباشد. اما درشرایط  امروز جزتحقیر شمرده میشود. کلمه عاجزه نیز ریشه عقب مانده گی دارد، چون مهفوم عاجزه از نظرادبی  "عاجز، ناتوان ؛ بیچاره و مدد طلب مستخرج  میگردد، برای هرفرد چه زن وچه مرد  اطلاق آن  دور ازادب  وحتا توهین است. درحالیکه توانایی زنان دربسیار موارد بیشتراز مردان میباشد، این  حقیقت آشکار است ؛ که زن،  مادر شده میتواند، نابغه های جهان دردامان خویش تربیت می کنند. اسم، گذاری عبارت ازمعرفی شخصیت میباشد واز نظر قاموس درصنف های متفاوت بخاطرتشخیص هویت و جنسیت شخص " مذکر ومونث " مستخرج گردیده است.  مثلا ، صابر، صابره ، طاهر ، طاهره؛ فاضل وفاضله وغیره. جهان بشریت امروزی حتا کلمه {هه}با آنکه مشخص کردن جنسیت میباشد نیز ازنام خانمها تا حد امکان حذف نموده اند زیرا در زبان عربی {هه}به معنی اسم تصغیر متسخرج گردیده است.  پس کسیکه نام ندارد دارای صفات فوق نمیباشد اصولاٌ اطلاق کلمه ،عاجزه، اعیال داری وسیاه سر خیلی  توهین امیز است که جذاٌ از طرف وزارت کلتور وفرهنگ منموع گردد.
جناب معاشر فراموش نکنید که برای مرد ها نیز استعمال کلمات هم ردیف عاجزه، اعیال وغیره در قریجات افغانستان مروج است، ازآنجایکه اکثریت خانم ها مستوراند صورت استفاده آن کمتر بگوش میرسد، درهردوصورت استعمال همچو اسماٌ غلط میباشد.

سوال : سنگسار چیست؟ و چرا در وطن ما مرروج است؟

ج :     سنگسار یک نوع  مجازات است که برای انجام اعمال ضد ، اخلاق و شرافت انسانی و سرقت و تلافی خون با خون بکاربرده میشد.  بازهم مانند سوزن پرکال برمیگردد به جامعه خیلی ابتدایی و رشد نایافته انسانی ، زیرا درگذشته ها سیستم حکومت داری  بشکل  قبیله وی، ملک الطوایفی بود، برای کنترول همچون جرایم، پولیس، قاضی وقانون، اخبار، رادیو وسایر رسانهای جمعی وجود نداشت یعنی قبل از دوره رسانس، درمذهب  یهودی، بخاطر جلو گیری از تکرار اعمال  نایشسته ، بالای مجرم درمحضرعام انجام میشد تا باعث عبرت دیگران گردد وحکم مرگ  حتمی را نداشته است.  حجم سنگ در اجرای سنگسار معین نیست بلکه بیشتر جنبه تبلیغاتی و اصلاحی  را داشت . بدبختانه امروز برای  بد نام  ساختن اسلام در قرن بیست یک، جامعه بشری به رشد نهایی عقل، دانش وکشف تکنالوجی رسیده است، انجام سنگسار کاملا غلط، یک عمل غیر انسانی میباشد وضد اسلام است زیر شرایط سنگساردرقرآن ذکر نشده است و روایت  تبلیغی مذهب یهودی میباشد. درافغانستان ازطرف مسلمان نما هایکه خود ازعلم اسلام بیخبر اند، عملی میشود. درحالیکه طالان خود را مسلمان وطالب علم  میگویند. شرایط  ووجایب اسلام راانچه  قران کریم  حکم نموده ؛ نمیدانند. بدبختانه  اکنون از نام اسلام استفاده سیاسی میشود کاملا غلط و گناه است. طالبان ازیکطرف دین یهودی را کفر میشمارند واز طرف دیگر اعمالیکه درکتاب تورات به صراحت درباره سنگسار بمعنی قصاص  آمده  است؛  پیروی میکنند درحالیکه در قرآنکریم کتاب اسلام کلمه سنگسار "رجم" اشاره نشده است . امابرخلاف آنچه مسلمان نماهای امروز منبی برتحریف شدن تورات، انجیل میگویند چونکه قرآن تصدیق کنند کتب آسمانی قبلی وادامه راه آنها میباشد به وضوح میگویند که {در تورات  سگنسار "رجم" بحکم قصاص نازل  شده است} در کتاب  مقدس  یهودیان " تورات و تلمود"  بصراحت به عنوان  جزا اجرا شده است. اما  در ماده 22 قانون یهود معروف  به
Deuteronomy  22   همراه  با 30 ماده توضیحی که  متهم  درچه  شرایطی  مجرم شناخته میشود  و طریقه اجرای  سنگسار نیز توضیح داده شده  است، قابل اجرا بود.  امروز اسرایل از قانون اساسی خود این حکم مذهبی  را حذف  کرده  اند مگر طالبان  قرآن را ناخواند عمل  یهودی را اجرا میکنند.
درانجیل عیسی مسیح "رح" نیزسنگسارتوسط حضرت  مسیح "رح" منسوخ قرارگرفت.  در زمان عیسی مسیح چند یهودی که به دین مسیحیت  ایمان آورده بودند روزی درباره دو گنهکار ازحضرت عیسی"رح" در اجرای سنگسار سوال کردند آن حضرت فرمود {بسیار خوب بروید گنهکار را بیآوری آنقدر سنگ  بالایش  بریزد  که هلاک  شود، مگرشرط  اینست کسی  را نشان بدهید که  هیچ نوع گناه  را مرتکب  نشده باشد  تا بالا گنهکاری سنگ پرتاب  کند} همه  خموش  شدند آنحضرت فرمود که عفو وبخشایش گناه  انسان ، توسط انسان  بزرگ ترین مجازات وجدان است.  حضرت میسح "رح"حکم تورات مقدس را محکوم نکرد اما گفت که انسانها  همیشه  ازاشتباه  مبرا نیست،  حتا قاضی  نیزمعصوم بوده نمیتواند زیرا قاضی  انسان  است ومرکتب اشتباه  میشود. اجرای حکم سنگسار در انجیل  قطعاٌ ذکر نشده  است.
دردین اسلام خیلی مضحک است که درمیسحیت سنگساروجودندارد.  درقرآن که اولین منبع قوانین اسلامی است، نیز حکم سنگسار وجود ندارد.  قرآن  قانون مدنی نیست، اما هدف اصلی  قرآن بیدارکردن وجدان انسان تا بالاترین حد یعنی رابطه انسان  با خدا وعالم هستی  میباشد. اسلام دین خیلی روشن و مترقی است مطابق  شرایط  زمان ومکان اجرا میشود،  قران خود با خصوصیات طبعیت وجوامع بشری وارزش های منعوی  تابع شرایط زمان ومکان است .
در بین پیروان{ حنفی  وحنبلی } هم  اجراات جزا بجای سنگسار،  قانون متفاوت وجود دارد. در سوره  النور جزای گنهکار متاهل ، مجرد ، برده  وآزاد تفاوت دارد که بعضی به صد تازیانه، وپنجاه تازیانه ، یک سال  حبس و پرده نشنی  برای پاک کردن نفس آمده است .  سوره النور صحفه 917 و همچنان در سوره  النساء در آیه 15  نیز تذکر رفته  که با شهادت چهارنفر ازاقارب نزدیک  که گنهکار رادر انجام  گناه  دیده باشد؛ گنهکار برای  دست کشیدن ازفحشا باید یکسال بخاطر بازگشت به پاکی  روح  ونفس محبوس باشد تا نیکو کار گردد وتوبه  نماید. {سوره النساء  آیه 15  صفحه  255  }اما صورت عملکرد در کشورهای  مختلف؛ متقاوت است بخصوص درافغانستان  طاعون زده  ازاسلام چهره وحشتناک در جهان نمایش میدهند که وابسته  به  جهالت  طالبانی  است. هرگاه طالبان که در اجرای سنگسار ادعا میدارند که حکم شرعیی رااجرا نموده اند پس چراصدیقه را که هنوز زنده بود با فیر مرمی بعد ازسنگسارشهید کردند، درحالیکه درتورات ذکراست اگرمجرم بعدازسنگسار زنده بماند،از گناه پاک و بنده آزادمحسوب میشود.
دراین راستا بیکفایتی دولت اسلامی، عدم رعایت تطبیق  قانون، عدم شفافیت  اعمال  دولت مشاهده میشود . بدبختانه در اجراات دولت  فعلی بسیار نواقص  وجود دارد. آنها که  خود  همه قوانین انسانی، اسلامی و حقوق بشر را نقض  کرده  اند؛  نمیتوانند مصووینت مردم را تامین نمایند. بااستفاده ازعدم امنیت طالبان مسلط اند، هرنوع اعمال  خلاف  بشریت را انجام میدهند.

سوال : در قانون اساسی افغانستان آمده است (هر نوع تبعیض و امتیاز میان اتباع ممنوع است)چرا در افغانستان گرفتن چند زن مروج است؟ انها در کدام شرایط زندگی دارند؟

جواب :    قانون اساسی  که منافع ملت در آن یکسان درج نباشد قانون نیست، قانون عبارت ازعمل کرد مقامات براساس  قانون اساسی است که جنبه تطبیقی آن بالای همه ملیت ها یکسان باشد، قانون خوانده میشود. در قانون اساسی افغانستان حقوق هندوان افغان نقض گردیده است زیرا در قانون اساسی ذکر است که دین رسمی مردم افغانستان "اسلام" میباشد، پس هندوان افغان و دیگر ادیان اجازه ندارند ازمذهب  خویش  پیروی  نمایند؟.  همچنان در قانون اساسی خیانت، رشوه، اختلاس، چو وچپاول ازمال بیت المال وغیره منموع است اما شما سرافگندگی افراد که در راس دولت قرار داردند، می بینید چنان درفساد اداری، خیانت ورشوه عرق اند که رسوایی ایشان سوژه خوبی برای نشرات تلویزیونها گریده است. درجواب جز دوم سوال  شما بایدگفت:  ازدواج های متعدد هم سوٌ استفاده از قوانین اسلام میباشد. چند زنی در اسلام شرایط  خاص دارد و درهمان شرایط خاص مرد باید عدالت را میان زوجین برقرارکرده بتواند، البته شرایط  چند زنی درحالات جنگ که زنان درگذشته درآمد اقتصادی نداشتند، شوهرشان درجنگ  کشته میشد  جنبه تطبیقی  داشت اما درعصر حاضر قابل تطبیق نیست. مانند آنست{ حج  رکن  پنجم فرض  در اسلام آمده }.  امروزازمراسم حج عربستان تجارت میکند، مردم هم بخاطر تجارت میروند ویا بخاطر بنام  حاجی ملقب شوند. درحالیکه میلون یتیم وبیوه دروطن ما برای یک لقمه نان محتاج اند، وحج درافغانستان روا میباشد. ازدواج متعدد هم همین شکل است اگر آنهایکه ازدواج متعدد مینمایند شرایط دوزنه را بدانند و ازاجرای عدالت که قرانکریم حکم نموده عاجز باشند هرگز اینکاررا نمیکنند ویا اگرپای عشق درمیان باشد، باید آنچه قانون اسلام حکم مینماید عمل کنند ویا زن  اول را طلاق نمایند زیرا طلاق  واجب است.  قرآنكريم به چند زني محدود جواز داده است  چنانكه قبلا ذكركرديم، قرآن يگانه كتاب مذهبى مترقی وروشن در روى زمين است كه با شرایط زمان ومکان حالت تطبیقی دارد و مىگويد{صرف با یک زن ازدواج نماید} اين عبارت در آيت 3 سوره النساء آمده است"با زنان مورد علاقه تان ازدواج کنید، دو ،سه ویا چهار زن. اما اگرشما با ايشان به درستى (با انصاف) معامله كرده نمىتوانيد، پس صرف با يكى ازدواج كنيد. قبل ازنزول قرانکریم، حد اكثر تعدد ازدواج محدود نبود و بعضى مردان چندين همسر داشتند، بعضى ها حتا صد ها همسر داشتند. اسلام حد اكثر تعداد ازواج را تا چهار تعيين كرد. اسلام به يك مرد جواز ازدواج با دو، سه و يا چهار زن را مى دهد – صرف در صورتى كه او با آنها عادلانه رفتار كند. درهمين سوره به عبارت ديگردر آيه 129 مى فرمايد شما هيچ گاهى قادر به عدالت درست و منصفانه (محبت قلبي) در بين همسران تان نخواهيد بود. از اين سبب برگزيدن چندين همسر قاعده كلى نبوده بلكه يك استثنا مى باشد. بعضى مردم در اين سوء تفاهم غرق هستند كه داشتن بيشتر ازيك همسر براى يك مرد مسلمان حتمى میشمارند. در حالیکه طلاق  نیز واجب  است اما تطبیق نمیگردد.

سوال  : روی کدام انگیزه خشونت و جنایت بر زنان در افغانستان عمومیت دارد؟

جواب :    انگیزه های اصلی  خشونت بسیار زیاد وخیلی عمیق  است که نمیتوانیم درچند جمله آن را خلاصه  کنیم.  اولاٌ درک مهفوم زندگی  مشترک  است  که اکثریت  مطلق  زنان ومردان درکشورما نمیدانند.  زن وشوهر روح  وجان  همدیگر بوده درتمام ساحه زندگی باید از احترام شخصیت؛ محبت وعشق بر یک دیگر برخوردار واستوار باشند. درک این موضوع  سویه  عالی  دکتورا  ضرورت ندارد، صرفاٌ خود شناسی حرف  خیلی جدی  ومهم است. هرگاه "زن ویا مرد" خود را نشناخته است فرد مقابل خودرا درک نمیکند. انسانهای بخاطرهمین قوه  ادراک  شان ناطق و"اشرف المخلوقات " خوانده  شده اند. اولین  چیز در ازدواج توافق روحی مطرح است. جوانان بایداین استقلال را داشته باشند تا قبل از آغاز زندگی مشترک همدیگررا درک نمایند؛ درک خصوصات مثبت ومنفی حرکات آگاهانه وغیر آگاهانه که ازانسان سرمیزند، ازهم دیگرداشته باشند. زن وشوهر انعطاف پذیرباشند نقص خودیش پذیرفته بتوانند.  بهمین دلیل مسله توافق روحی در ازدواج حتمی وضروری است.  بدبختانه در افغانستان ازدواج  روی مجبوریت های عنعنوی صورت میگیرید. 1:  عدم  آزادی اجتماعی.2 : عدم  مشارکت اقتصادی خانمها. 3: عدم  سواد  جانبین. 4: فروش ویا "طویانه". 5: عدم استقلال  اقتصادی زیرا پدر دختر و پسردرسرنوشت دو جوان با هم معامله  تجاری مینمایند.6 : مداخله  فامیلهای طرفین. 7: عدم  حفظ اسرار خانوادگی. 8 : عدم  فهم انگیزه ازدواج. 9 : عدم محبت  "مرد وزن"  به محبت  نیاز دارند. که در واقعیت عشق  را تجربه نکردن وبا یک  فرد یکه اصلاٌ شناختی درذهن ندارند، هم بستر میشوند، این خود یک وحشت است. درهمچون ازدواجها ازنظر جسمی ، ورحی اولین برخورد زن ومرد درزندگی مشترک به اساس دلایل فوق باعث بعض عوارض میگردد. دراینجاست که سود دانش وآموزش مطرح میشود باید جوانان ازپیالوژی، روانشناسی آموزش ابتدایی را داشته باشند، تا مشکل طرفین را درک نمایند.  روی  دلایل متذکره و فرهنگ سنتی خشونت در افغانستان اعماردرشت دارد.  نظر به فرهنگ عقب مانده اکثراً زنان  در آنجا قربانی میشوند.

سوال : قسمیکه از رسانه ها اگاهی داریم در افغانستان عده ی از خانمها دست به خود کشی می زنند و خود را حریق می کنند علت اصلی  ان در کجاست؟

جواب: علت اصلی خودکشی و یا خود سوزی  فرار اززندگی  ننگین  است.  زنان  دارای  احساس خیلی رقیق میباشند. با آنکه عذاب باردارشدن و درد طاقت فرسای  والادت را  متحمل  میشوند اما اگر احساس اش جریجه دار گردد، زندگی برایش ننگین میشوند. نباید برکرامت  انسانی  شخص تجاوز صورت گیرید. توهین واهانت بدترین شکل  جزا است که بدبختانه درکشور ما بعوض محبت توهین جززندگی  شمرده میشود.

سوال :ما در این روز ها شاهد  ترور بیشتر هموطنان ما توسط افراد طالبان استیم  این فاحعه چه تاثیر  روانی به روحییه ی زنان هموطنان ما دارد؟

جواب :  مرگ یک زهرتلخ است، هیچ کس نمیخواهد تلخی آن زهررا بچشد. ترورانسان یک جهالت است وبزدلی طالبان را نشان میدهد. معلوم است که روند تکاملی خلاقیت زنان را تحت تاثیر قرارمیدهد، ازجرائت وشهامت شان کاسته میشود. ترس یک وسیله مهم برای اجرای  اعمال غیرعادلانه سیاسی در جهان استفاده میشود. بعضا دولتهای زبون وناتوان نیز از این وسیله برای بقای خود استفاده مینماید. طالبان از واقعیت زندگی خیلی عقب مانده  اند، زیرا بشریت درمرحله ابتدایی زندگی، قرن حجر قرار ندارد تا یاوه گویی شان را بپذیریند. بناٌ بهترین وسیله برای طالبان ایجاد وحسشت وترس اعمال  وحشیانه وغیر انسانی است . طالبان  ازیکطرف دین یهودی را کفر میشمارند واز طرف دیگر اعمال غیرانسانیکه در تورات به صراحت درباره سنگسار بمعنی  قصاص آمده است، ازآن خیلی ناقص وبدون شرایط  که در تورات ذکر است، پیروی میکنند. هرگاه مصووینت مردم را تامین باشد، ایجاد وحشت  ازطرف  طالبان صورت نمیگیرید. بدبختانه دولت با تمام قوای ناتو درطی نه سال  نتواسته مصوونیت ملت  را تضمین نماید،  این همه عوامل بالای روان  خانمها تاثیرمنفی میگذارد واین تاثیرات منفی که روحیه سالم مادر ویا زن را صدمه میزند، تربیه اطفال ، روابط زنا شوهری را نیز متاثرمیسازد وحتا نسل آینده راازنظر روانی متضررمیشوند. هرگاه زنان در مصوونیت قانون قرار داشته باشند، ازایجاد ترس طالب ها نمی هراسند. علت عمده  پرابلم ها درسرتاسر کشورعدم همکاری مردم با دولت است . چون مردم بالای  دولت اعتماد ندارند. دردوراهی  قرارگرفته اند، در زیر سنگ آسیاب دوگانه خورد وخمیرمیشوند.

سوال: سال گذشته  قانوق احوال شخصیه اهل تشیع در افغانستان رسمیت پیدا کرد  آن چگونه است و نظر شما چیست؟

جواب :  درباره  قانون احوال  شخصیه اهل تشیع  کاملا مخالف هستم . این یکنوع  تبعیض وتعصب است. قانون اساسی  چرا بالای ملت  حکم تطبیق  یکسان نداشته باشد. هر فرد که بنام  انسان یاد میشود قابل احترام است واز مزایای قانون مستفید میشود. درباره هیچ ملیت تبعیض  وتعصب مجاز نیست . درهمچو مسایل زنان باید ازهوشیاری سیاسی کار بگیرند ونگذارند که چنین تعدیل غیرعادلانه در قانون اساسی که وابستگی با حیات فعلی ونسل آینده دارد،  صورت گیرید. بدون ایثار وفداکاری  منافع اجتماعی بدست نمیآید. مردم اهل تشیع باید بدانند که این خیانت بزرگ درحق  نسلهای آینده  پیروان تشیع  است.

سوال:  زنان در کورسی های بلند افغانستان کار می کنند چرا انها از حقوق خود و دیگران به شکل گسترده تر دفاع نمی کنند؟

جواب:کارنمایشی زنان را نباید تساوی حقوق، قاطعیت قانونی  اکثریت زنان شمرد. زنان در کرسیهای دولت بنا بر پیوند های  وعلایق  سیاسی شان ، اخذ قدرت نمایشی کرده اند.  کلید اجرات بدست گروپ مرد سالار است  صرفا برای  نمایش جهان غرب  وعوام فربیبی مردم چند خانم را مقررکرده اند، کاری مثمر از دست آنها ساخته نمیشود.اگر حقوق  زنان درست  اجرا گردد زنان  نیم نفوس جامعه بشری تشکیل  میدهند. آنها صرفاٌ تمثیل دموکراسی مینمایند، از حقوق خود  دفاع  کرده  نمیتوانند، اگر بخاطرداشته باشید خانم  ملالی جویا یک زن بود که  مورد توهین، اهانت  در پارلمان قرارگرفت، وکلای محترم  اناث، حقوق بشر افغانستان که در راس آن  یک خانم قرار دارد، وزارت امورزنان صدای خودرا بلند نکردند، زیرا مناقع سیاسی خودشان خدشه دار میگردید.

سوال:تجلیل از هشتم مارچ در حیات زنان افغانستان چه تاثیر دارد ؟ جشن همبستگی  روز هشتم مارچ بر شما مبارک .
جواب : با تشکرازشما، همانطوریکه در فوق  اشاره کردم به بسیاراز تجلیل های نمایشی که جنبه  تطبیقی ندارد دل نه بندیم. هشتم مارچ  روزعادی نیست با فدارکاری ، خود گذری و ایثارزنان  روشنفکر اروپا صدسال پیش از امروزبخاطر بدست آوردن حقوق حقه شان در تاریخ بشریت پدیدآمده است یعنی این روز را کسی برای زنان رایگان تحفه و بخشش نکرده است. مگرمتاسفانه  که درکشور ما جنبه تقلیدی  ونمایشی دارد. من بسیار زنان را سراغ  دارم که  مهفوم  واقعی هشتم مارچ و تاریخچه این رویداد بزرگ را نمیدانند.  دولت های ضعیف  وناتوان با تجلیل ازهمچو روزها خویشتن را دموکرات  میشمارند، نباید فریب خورد. تجلیل  ازهشتم  مارچ  در شرایط  که زنان در قرن بیست ویک خلاف قوانین حقوق بشر سنگسار میشوند اصلاٌ جایز نیست، تجلیل ازهشت مارچ مانند تجلیل از استقلال 1919 کشور میباشد که با حضور سربازان 47 کشورهنوز هم مردم ما از استقلال سخن میگویند وتجلیل مینمانید.
تجلیل از روز همبستگی زنان برای زن  ستم دیده افغان چه منفعیت میدهد.آیا وزارت امور زنان قادر است که راه  اساسی بیرون رفت مشکلات را تدارک نماید؟ مشوعیت قانونی ، حق زندگی انسانی را برای زنان که گوش وبینی شان در سطح بین المللی بریده میشود، نشان بدهند  تا زنان اول  خود وحقوق خود را بشناسند، در تدارک زندگی انسانی با مشروعیت قانونی که کرامت انسانی وی حفظ گردد اقدام نماید. استقلال اقتصادی  و اجتماعی  و سیاسی  داشته باشند  وبرای تربیه  نسل آینده کشور تهداب اساسی منحیث مادر بگذارند. بدبختیهای اجتماعی،  مذهبی  وسیاسی وفامیلی را که خود رنج ان را کشیده اند، فرزندان شان تکراراٌ همان رنج را نکشند.  آهسته آهسته نسل  خوشبخت در جامعه تقدیم نمایند، تا بعداٌ نسل جدید ازمادران شان درهمچو تجلیل ها وچشنواره  به نیکویی یادآوری کنند. اولین اقدام برای رفع مشکل زنان  سواد خواندن ونوشتن است که زمینه کار برای شان مساعد شود، هزاران استعداد دروجود زنان افغان موجود است، زمینه کار برای رشد استعدادها مساعد وازحیات شان دفاع صورت بگیرید. با قرائت چند مقالعه  نمیتوان مشکل  زنان  افغانستان را مرفوع  کرد.
مصاحبه کننده :امان معاشر

دختر افغان ملکۀ زیبایی نیو ویست شد

مرجان کاظمزاده برندۀ نهایی مسابقۀ انتخاب دختر شایستۀ سال   از بین بیست و هفت دختر زیبا روی و خوش اندام شرکت کننده در مسابقۀ زیبایی روز بیست و ششم مارچ  2010  که در یرتش کلمبیا برگزار گردیده بود به عنوان ملکۀ زیبایی نیو ویست برگزیده شد .
به منظور آگاهی بیشتر هموطنان از این رویداد پر افتخار فرهنگی  خبرنگار مجلۀ نشریۀ زن مصاحبۀمختصر نموده با مرجان کاظمزاده  دختر شایستۀ سال نیویست منستر.
سوال : اسم شما چیست؟ در کجا تولد شده اید؟ چه وقت به کانادا تشریف آوردید؟
(عکس ها ی مرجان کاظمزاده را وحید جان نبی انتخاب و  ارسال نموده است)

جواب :من مرجان کاظمزاده استم ،در مشهد ایران متولد شدم و مدت سیزده سال میشود در کانادا زندگی میکنم.

سوال:از کدام زمان  و چه سبب شد که شما علاقه گرفتید ، شامل مسایقۀ ملکۀ زیبایی شود؟

جواب: از سن خوردم همیشه این آرزو من بود که یک روز بتوانم از استعداد که خدا به من داده به نحوی خوبی استفاده کنم و در این مسابقه من توانستم خودم ره (چلنج) کنم بینبیم تا چی حد میتوانم جلو بروم .

سوال:  اشتراک در مسابقۀ ملکۀ زیبایی شما را کی ها رهنمایی و تشویق کردند؟.  وقتیکه شما دختر شایستۀ سال انتخاب شدید آنها چه احساس کردند؟

جواب: فامیل من از روز اول پشتکار اصلی من بودند و همیشه من ره به این کار تشویق میکردند،که من بتوانم اعتماد به نفس بگیرم، تا بتوانم در آینده آدم و دختر موفق شوم. وقتیکه من ره برندۀاصلی این مسابقه دیدن از خوشحالی من ره بوسه ها کردند.


سوال:در موقع که شما را داوران برنده علان کردند چه احساس کردید؟

وقتیکه من رابرندۀاین کانتست علان کردند از خوشحالی به خود می بالیدم و خوشحال بودم به این آن هم دخترهای زیباه شهر های کانادا،امریکا و از شهر های  اروپا بودند من توانستم این مسابقه ره ببرم و به عنوان دختری شایستۀ نیو ویست انتخاب بشوم. برایم واقعآ جای افتخار بود.

سوال : مرجان در آینده چه آرزو ها وپلان ها دارید ؟

جواب :آرزوی من در آینده البته بعد از سلامتی همه دوستان و فامیل این است ،یک روز یک دختر موفق و غیرتمند باشم ، بتوانم به آدم های دیگر بروم ،کمک کنم ، آدم های که در افغانستان استند. دختران و جوانان با استعداد های زیاد که در افغانستان استند . اما متاسفانه به علت کمی پول و یا چیز های دیگر نمی توانند درس خود را ادامه بدهند و پیشرفت کنند.امید وارم که خوشحالی جوانای ملت خود را یک روز ببینم، و به خندۀ آنها بخندم.

سوال: مرجان عزیز چه پلانها دارید، که در آینده باید آنرا انجام بدهید؟

پلانهای بعدی من این است که برای مقامهای بالاتر شرکت کنم و موفقیت های بالا تری را کسب کنم ،به امید خداوند.

سوال: به جوانان و دوستان خود چه پیام دارید؟

 جواب:پیام من به تمام دوستان و جوانان این است که از (تلنت) استعدادهای که دارن استفاده کنن اگر می خواهن طعم شرین زندگی رابچشند و از زندگی از همینکه است لذت ببرن.

خبرنگار:تشکر مرجان عزیز من این پیروزی شما را برای شما ، فامیل محترم شما و همه هموطنان فرهنگدوست و زیبایی پسند مبارک میگوئیم،به امید آنکه به تمام نیات وآرزوهای تان برسید.

مرجان:تشکر از شما هم .

برتش کلمیبا یکی ولایات کانادا است که سرزمین  زیبا دارد و آنرا تاریخ نویس  عصر ما محترم آصف آهنگ  کوه قاف نامیده است .همسرحد با ایالت واشنکتون امریکا بوده در این ولایت 75000 فارسی زبان زندگی دارد که از آنجمله 15000 آنرا افغان  تخمین میکنند.

قسمت چهارم :مصاحبه امان معاشر با استاد محمد آصف آهنگ پیرامون استقلال افغانستان

قسمت چهارم :مصاحبه امان معاشر با استاد محمد آصف آهنگ پیرامون استقلال افغانستان
در آستانه جشن استقلال کشور ما افغانستان که این افتخار وغرور ملی ما محصل مبارزه کدام شخص است با سوال نزد مورخ وشخصیت ملی و مبارز ومهربان، هموطن مهاجر ما در شهر وانکوور کانادا استاد آصف آهنگ مراجعه نمودم غرض معلومات بیشتر از واقعات گذشته کشور ما خدمت عزیز خواننده تقدیم می نمایم. سوال !
استاد محترم آصف آهنگ ! محصل استقلال افغانستان کیست؟ در باره آن معلومات دهید.

جواب
!
تاریخ استبداد بعد از مرگ مستبد نوشته می شود
در باره ُ استقلال افغانستان
ظفر حسن ایبک در کتاب خاطرات خود موضوع جنگ تل را چنین می نویسد:
" روز دیگر سپه سالار مرحوم (نادر خان) از همه سنگر ها بازدید به عمل آورده، دستور دادند که با مشاهده ُ اشاره ُ مخصوص، همه یکدم به قلعه (تل) گلوله باری نمایند. پس از ظهر گلوله باری انجام یافت و پس از یک وقفه بار دیگر شروع شد. اما نتیجه ُ مطلوبی از آن بدست نیامد و مجاهدین نتوانستند داخل قلعه گردند. بعد از ظهر سرک میان کوهات و تل، به وسیله ُ هواپیماهای انگلیسی، بمباردمان گردید. در آغاز هدف آنرا ندانستیم، اما بعد ها ما از کوه های اطراف توسط دوربین دریافتیم که از این سرک یک تعداد سواران به سوی قلعه روان هستند. برای ما معلوم شد که به لشکر انگریز مستقر در قلعه همان کمکی رسید که انتظار آنرا می کشیدند و به امید آن به پرچم سفید صلح ما کدام اهمیتی ندادند . . . قبل از شام آنروز من مشاهده کردم ، ماشیندار هایی که به خاطر گلوله باری بر پاسگاه های قلعه به سوی دریای کرم فرستاده شده بود، بر قاطر ها بار شده و از راه دره های کوهستانی بار دیگر می آیند. من آن سپاهیان را توقف داده ، کوشیدم ایشان را به حرکت دوباره به صوب محاذ اعزام دارم. اما وضع آن سپاهیان به اندازه ُ تغییر یافته بود که اگر من اندکی بیشتر اصرار می کردم، شاید ایشان بر من شلیک می نمودند. من مشاهده کردم که عقب نشینی سپاهیان از سنگر پایان یافت . . . سرانجام در نماز شام نزد سپه سالار رسیدم و از ایشان در یافتم که همه سپاهیان پیاده ُ انتهای دریای کرم و سپاهیان مسلح، ماشیندار ها و توپ ها را در سنگر های خود گذاشته و از دستور افسران خود سرکشی نموده، به طرف اردوگاه حرکت کرده اند. باقی لشکر با دیدن این وضع مورال خود را از دست داده و هر کس خود سرانه جهت عقب نشینی به طرف مرز افغانستان آمادگی گرفته است. حتی عده ای از سپاهیان بالای قاطران که برای حمل و نقل اسلحه تخصیص یافته بودند سوار شده، راه افغانستان را در پیش گرفتند و وسایل جنگی را با سایر ابزار که بایست بالای قاطر ها حمل می شد، در عقب خود به جا گذاشتند. برای ما علت رویه ُ بد و سرکشی و فرار آنها معلوم نشد. از جمله ُ آنها نه کس شهید شده بود و نه کسی جراحت برداشته بود. برای من هویدا گردید که همه بزدل بودند . . ." (1)

" رضای الهی همین بود که شام 27 می از کابل فرمان امیر صاحب (امیر امان الله خان) مبنی بر متارکه ُ جنگ با انگریز ها برسد. در فرمان آمده بود که انگریز ها، آزادی افغانستان را پذیرفته اند . . . به اساس حکم سپه سالار مرحوم در آن شب خیمه ها را بر قاطر ها حمل کردیم . . . چون برخی سپاهیان قاطر ها را سوار شده فرار نموده بودند، مجبور شدیم یکتعداد از وسایل جنگی را در میدان جنگ رها کنیم. مردم خوست از این وضع درهم و بر هم آگاهی نیافتند و نه موضوع در حلقات رسمی کابل نفوذ کرد. همه گمان می کردند که لشکر در تل به پیروزی دست یافته و صرف بر اساس فرمان امیر صاحب عقب نشینی صورت گرفته است. از خوش قسمتی سپه سالار صاحب (نادر خان) و کرم و عنایت خداوندی که شامل حال او گردید، این شکست در انظار مردم، رنگ فتح و پیروزی را به خود گرفت و بر عزت او افزود. " (2)

از چند سطر اخیر معلوم می شود که پیش از رسیدن فرمان ِ اعلیحضرت شکست رخداده بود و فرمان شاه سبب آبروی سپه سالار گردید، ورنه هیچ فرقی میان محمد نادر خان و سپه سالار صالح محمد خان نبود.

مرحوم غبار در جلد اول اثرش " افغانستان در مسیر تاریخ " جنگ تل را چنین شرح داده است:
" وقتیکه سپهسالار محمد نادر خان در 24 اپریل 1919 وارد شهر گردیز شد و عزم رزم با دولت انگلیس را آشکارا نمود در سر تا سر پاکتیا غریو عمومی برخاست و جنبش مردم شروع شد. " (3)
غبار ادامه داده می نگارد:
" سپهسالار محمد نادر خان در 26 می 1919 بطور ناگهانی با ده هزار لشکر ملی از مردم خوستی و وزیری و غیره و سه هزار عسکر منظم . . . در محاذ تل رسید. این قواه بلادرنگ نقاط حاکمه و قصبه ُ تل را اشغال . . . قشون فاتح افغانی داخل تل شده بیرق افغانستان را بر فراز آن افراشتند . . .
در حالیکه قوای فاتح افغانی قلعه ُ مهم تل را در دست داشته و کوهات و پشاور را تحت تهدید قرار داده بود، و قوای افغانی میتوانست بیک حرکت جناحی در پشاور بیفتد و سپاه خیبر انگلیسی را معدوم و هر دو کناره ُ دریای سند را در زیر پای استعمار امپراطوری به توده ُ آتشی تبدیل نماید. ولی این چنین نشد زیرا پایتخت کابل بدون مشوره با قوماندانان محاذات جنگ، بدون مشوره با مردم افغانستان، خواهش متارکه ُ دولت انگلیس را پذیرفته و به قوماندانان خود در تمام محاذات جنگ امر تخلیه ُ مناطق مفتوحه و عقب کشی از سرحدات صادر کرد. لهذا سپاه فاتح افغانی خواهی نخواهی رجعت کردند و نقاط مهمی که با خون مردم و عسکر افغانی فتح شده بود دوباره (به شمول قلعه ُ جنگی تل) بدست دشمن افتاد، زیرا پشت جبهات افغانی یعنی دولت مرکزی و دربار معنا ً متزلزل بود. " (4)

مرحوم میر محمد صدیق فرهنگ در کتاب " افغانستان در پنج قرن اخیر " در مورد جنگ تل چنین می نویسد:
" در محاذ خوست جنرال محمد نادر خان که یک تعداد از افراد قبایلی با او همراه بودند در 23 ماه می از سرحد عبور نموده پس از فتح سپین وام به سوی شهر و مرکز نظامی انگلستان در تل حرکت نمود و سعی کرد تا با تصرف بر نقطه ُ سوق الجیشی مذکور خط آهن کرم را قطع کند. نیروی نظامی و قبایلی که توسط افراد خانواده ُ حضرات مجددی و سایر روحانیون و عالمان دینی به جنگ تشویق می شدند، شش عراده توپ را از کوه های دشوار گذار سرحدی عبور داده در 26 ماه می در برابر تل ظاهر گردیدند و ساخلوی انگلیس را در آنجا غافلگیر کردند. قوای انگلیسی در قلعه ُ تل حصاری شدند و افغانها بر قصبه و بازار دست یافته قلعه را زیر آتش توپ گرفتند. وضع نیروی محاصره شده دشوار بود و پس از آنکه ذخیره ُ مواد خوراکه و مواد سوخت آن به اثر بمباران توپخانه ُ افغانی حریق گردید، دشوار تر شد. اما آنان پافشاری کردند و قوماندانی عمومی برتانیه یک دسته ُ کمکی به قیادت جنرال دایر عامل کشتار امرتسر به امداد ایشان حرکت داد. جنرال مذکور با سرعت تام خود را به تل رساند و با رسیدن او قوای افغانی پس از بر خورد مختصر به سوی متون عقب نشست. درست در همین وقت خبر رسید که متارکه ُ جنگ اعلان شده است و قوای جانبین در بین تل و خط سرحد توقف نمودند. " (5)

مرحوم غبار، مشروطه خواه و مبارز شهیر کشور ما در جلد دوم اثرش رویداد تل را بر خلاف آنچه در جلد اول نوشته، تصحیح نموده چنین می نویسد:
" شاه امان الله خان در جنگ سوم افغان و انگلیس، چانس شمولیت و کسب افتخار بین المللی برای نادر خان بداد و بعد از فتح حرب، میناره ُ استقلال را بنام او بساخت. آنگاه خواهران خود را به برادران سپه سالار (شاه ولی خان و شاه محمود خان) تزویج نمود. سپه سالار، وزیر حربیه و برادرانش جنرالهای سپاه گردیدند و اینهمه اسباب شناسایی و شهرت نادرخان در سر تا سر افغانستان شد. گرچه سپه سالار محمد نادر در جنگ تل میدان را گذاشت و می خواست عقب نشینی کند، ولی شمس المشایخ جلو اسبش را گرفت و نعره زد که: کجا میروی؟ نادر خان گفت (( الساعه مخبر سرحدی رسید و خبر داد که قوای زیاد انگلیس تجمع کرده و اینک بحمله مبادرت میکنند)) شمس المشایخ گفت از این چه بهتر، مگر ما و شما شهادت نمیخواهیم؟ سپه سالار مجبورا ً بایستاد و جنگ آغاز شد و انگلیس ها در هم شکستند. معهذا در حمله ُ متقابل انگلیس در تل، سپه سالار به عقب کشید و قلعه ُ مفتوحه را بدشمن گذاشت. او در راه عقب نشینی بود که فرمان شاه رسید و از متارکه ُ رسمی دولتین اطلاع داد و این حادثه باعث نجات شهرت سپه سالار گردید. " (6)

این بود نظریات ظفر حسن ایبک هندی همکار محمد نادر خان، میر محمد صدیق فرهنگ و میر غلام محمد غبار. قسمی که همه می دانند، جلد اول " افغانستان در مسیر تاریخ " اثر زنده یاد غبار در زمانی نشر و پخش گردید که بازمانده های محمد نادر خان هنوز قدرت را در دست داشتند ولی جلد دوم را محترم حشمت خلیل غبار بعد از فروپاشی سلطنت خاندان آل یحیی در خارج از کشور به نشر رسانید.
اما نویسنده ُ این سطور سبب اساسی متارکه و به رسمیت شناختن استقلال افغانستان را از جانب انگلیسها چنین می دانم:
انگلیسها گرچه در جنگ جهانی اول بر حریفان غالب و فاتح گردیدند اما این جنگ چند ساله آنها را آنقدر خسته، ضعیف و قرضدار کرده بود که توان جنگ دیگر را بخود نمی دیدند. شاه امان الله خان هم که جزو مشروطه خواهان بود، اولتر از همه فکر گرفتن استقلال کشور را در سر می پروراند. یکی از شهکار های سیاسی امان الله خان دعوت سران آزادیخواهان هند و سرحدات و تاسیس حکومت ملی هند در کابل بود. این عمل امان الله خان انگلیسها را سخت به تشویش انداخته بود، زیرا مردم هند با شنیدن نطق های غازی امان الله خان و رهبران آزادیخواه هند، سخت شیفته ُ شاه ِ غازی شده بودند. از جانب دیگر مصطفی کمال اتاترک همینکه قدرت را در ترکیه به دست آورد از خلافت اسلامی صرفنظر کرد و در فکر ارتباط با ترکی زبانان افتاد، لهذا مسلمانان هند از شاه امان الله خواستند تا خلافت اسلامی را نیز عهده دار گردد. به این اساس امان الله خان به مجاهدین ماورالنهر و سید عالم شاه پادشاه آن سامان نیز از هیچ نوع کمک خودداری نکرد، چنانکه بخشی یکی از نامه های ابراهیم بیگ لقی نشاندهنده ُ کمکهای شاه غازی به مجاهدین ماورالنهر است که ذیلا ً جهت مطالعه ُ خواننده گان می آورم:

عریضه ُ ابراهیم بیگ لقی مجاهد بزرگ در برابر تجاوز کمونیست های روسی بحضور شاه امان الله خان غازی
" جناب امیرالمومنین عالی مولایم
عرضداشت جانسپار ملا ابراهیم بیگ لشکرباشی بار یافته گان پایه سریر خلافت شاه جم جاه انجم سپاه فرشید سلاطین زمان، اکرمالخواتین دوران باعث الان و الامان اسکندر زمان، دادرس مظلومان، فریادرس بیچاره گان با هزار عجز و بندگی خود را چنین میرسانم
بنده نوازا تصدق سر عزیز مبارک جناب عالی حضرت مولایم هزاران مرتبه شوم بنده رضا جوی جان سپار هنوز بدولت خانه خدمت نکرده و نه به هیچ قطار بودم، جناب اعلیحضرتم محض از راه غلام پروری شفقت ها را ارزانی داشته تبرکنامه خسروانی مهربانی نموده کلام شریف ربانی و جای نماز تبرکی فرستادند . . . " (7)

دیده می شود که شاه غازی با وجود مناسبات حسنه با روسیه، به شاه بخارا و مجاهدین آن خطه کمک می کرد. اما محمد نادرشاه و هاشم خان با وجودیکه دست نشانده ُ انگلیس بودند همین مجاهد بزرگ را از کشور خود کشیدند که در آن سوی دریا به چنگ روسها افتاد و به شهادت رسید.

نظر به آنچه گفته آمد، مردم هند و مجاهدین ماورالنهر امان الله خان را به حیث یک پادشاه بزرگ و مستقل میدانستند و حرمت و احترام می کردند. با در نظر داشت این وضعیت انگلیسها بیم آنرا داشتند که اگر جنگ را در افغانستان ادامه بدهند، مردم هند و سرحدات به پشتیبانی از امان الله خان به پا خواهند خاست و بدینطریق انگلیسها هند را نیز از دست خواهند داد. لهذا انگلیسها با درک و تحلیل درست از اوضاع، استقلال افغانستان را برسمیت شناختند و بعدا ً به روی یک نقشه ُ از قبل ترتیب شده توسط عمال فروخته شده یعنی ملا ها و خوانین، مردم را بر ضد آن شاه ترقی خواه تحریک کردند و از بین بردند. بناءً موسس استقلال کشور تنها و تنها شخص غازی امان الله خان می باشد و بس.
امان الله خان فکر می کرد که مردم و روشنفکران نظر به تنفر ِ که از انگلیس دارند از اصلاحات وی که به نفع اکثریت مردم است پشتیبانی خواهند کرد. متاسفانه که شاه حد و اندازه ُ فهم و درک مردم را درست نسنجیده بود. با احساسات پاک وطن پرستی و ترقی خواهی، شاه دچار اشتباهی گردید که چاقوی دشمن دسته یافت. انگلیسها که دست زیر الاشه ننشسته بودند اوضاع را به نفع خود چرخ دادند.
اصلاحات شاه امان الله مختصرا ً چند موضوع ذیل بود:

1ـ قطع معاش ملا ها و سادات
2ـ قطع معاش خوانین و سرداران
3ـ پوشیدن دریشی و کلاه به جای پیراهن تنبان و دستار
4ـ برداشتن حجاب
5ـ تغییر رخصتی از روز جمعه به روز شنبه

این چند فقره ُ اصلاحی سبب شد که ملا ها، سادات، خوانین و سرداران از شاه برنجند و انگلیسها نیز بیشتر از این اصلاحات استفاده کرده و توسط ملا های دیوبندی آن شاه ترقی خواه را تاپه ُ کفر زده و بدنام کردند. انگلیسها که جانشین امان الله خان را پیش از پیش تعیین کرده بودند، نظر به ملحوظاتی به چشم مردم خاک انداخته و نخست مرد ساده دل کهدامنی را قربانی نمودند و متعاقبا ً شخص دلخواه خود، محمد نادر خان را بر تخت نشاندند و افغانستان دوباره زیر چتر همایونی انگلیس قرار گرفت. روشنفکران یا زندانی یا به قتل رسیدند و محمد نادر خان نیز بلاخره قربانی اعمال وحشیانه ُ خود شد.

خدا خراب کند هر کسی که مملکتی
برای منفعت خویش خوان یغما کرد

ماُخذ:
1ـ ایبک، ظفر حسن، افغانستان از سلطنت امیر حبیب الله خان تا صدارت سردار محمد هاشم خان، ترجمه ُ فضل الرحمن فاضل، اداره ُ روابط فرهنگی سفارتکبرای دولت اسلامی افغانستان، دهلی 1379، ص 171

2ـ همانجا، ص 173ـ 174

3ـ غبار، میر غلام محمد، افغانستان در مسیر تاریخ، جلد اول، چاپ سوم مرکز نشر انقلاب 1362، ص 764

4ـ همانجا، ص 767 ـ 768

5ـ فرهنگ، میر محمد صدیق، افغانستان در پنج قرن اخیر، جلد اول، موسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، صدر ـ قم 1371

6ـ غبار، میر غلام محمد، افغانستان در مسیر تاریخ، جلد دوم، ویرجینیا 1999، ص 32

7ـ از اسناد شهید محمد ولی خان دروازی که توسط فامیلش بدست نویسنده رسیده است