Wednesday 13 July 2011

بزرگمردی از دیار خداوندگار بلخ

بزرگمردی از دیار خداوندگار بلخ
      از کارنامه‏ی فرهیخته و مبارک، انسانی با دنیایی از اندیشه و شعر سرزمین  مان، قلمزن نازک‏سنج و استاد موشکافی، دوست ارجمندم بشیر رحیمی در خانه‏ی فرهنگی مولانا در کانادا، ستایش به‏عمل ‏آمد. بشیر رحیمی، سخنسرای عزیزی از اربابان مقام‏بلند ادبیات فارسی است که مودبانه و آرام با سفته‏های زیبا و چون دُرّ ناب و کمیابش، زیب و زینت ادبیات ما شده‏است.
رحیمی، شاعری است نوگرا که در کالبد شعر فارسی، روان تازه‏ تري به‏ارمغان آورده است. از همين رو، در تاريخ ادبيات بلح اثر شاعر و نویسندۀ شهیر ما کشور محترم صالح محمد خلیق، چون پیشقراولان  نواندیش، جای گرفته است. نوگرايي محترم رحیمی را در قطعه شعری به‏نام "گل" که چندی قبل در بزم شعر و شهود شاعران محترم خانه‏ی فرهنگی "مولانا" دیدم، مرا سخت تحت تأثیر خود قرار داد. او در این شعر، قراردادهای کهنه‏ و تکراری را برهم زده و با تازه‏ ترین و بدیع‏ترین تصاویر از "گل"، ابعاد ناشناخته و نادیدنی آن را به‏گونه‏ای دیگر روشن می‏سازد.  رحیمی، مرا با تمام داشته‏های کمسوادانه‏ام از ادبیات سنت‏گرا، شیفته‏ی شعر خود ساخت و، حیرت‏زده، غرق تخیلات و تشبیهات هنرمندانه آن گردیده‏ام. بدون شک، بشیر رحیمی، بزرگمردی است از اصحاب سخن و ادب که کانی از معنویت نوین را با خود دارد.
به جرأت میتوانم بگویم بشیر رحیمی یکی از سنخرایان انگشت شمار فارسی دری تاجیکی است که در لابلای اشعارش، ناهنجاریها، نابسامانیها و پسماندگی‏های اجتماعی را شیوا و نغز بیان می‏کند و سبک‏سرایی و  تاریک‏اندیشان را هنرمندانه و شاعرانه به‏انتقاد می‏گیرد.  برنامه‏ی ویژه‏ی نیکوداشت آقای رحیمی، اقدامی نیک و شایسته‏ای است از سوی اعضای خانه‏ی فرهنگی "مولانا" در جهت نواندیشی، هنجارشکنی و فربه‏تر شدن زبان و فرهنگ و ادبیات. کانون فرهنگی مولانا افتخار دارد تا با بزرگداشت از مقام ادبی محترم بشیر رحیمی، گامی دیگر در جهت زنده نگاه داشتن و گسترش دادن شعر و ادبیات در سطح جوامع فارسی دری‏زبان در کانادا بردارد.  پروازی بلند بر قلعه‏های موفقیت و کامگاری را در عرصه‏ی شعر و ادبیات برای ایشان آرزو میخواهم.
امان معاشر ،خبرنگار آزاد


زندگی نامه
محمدبشیر رحیمی در سال 1350 در روستایی به‏نام خیابک از توابع ولایت بلخ دیده به دنیا گشود. به‏گفته‏ی خودش، صنف دوم ابتدایی بود که کودتای 7 ثور، دروازه­های مکاتب را برای همیشه به‏رویش می‏بندد. از سال 1363 تحصیلات سنتی­اش را در حوزه­ی علمیه­ای در مرکز ولسوالی شولگره شروع
می‏کند. با آنکه وضعیت درسی مناسبی نداشت، با مبانی عربی (صرف و نحو) آشنا می‏شود. در ضمن، مراحلی از علم تجوید، و قرائت قرآن کریم و صوت و لحن را پشت سرگذاشته و چندی نمی‏گذرد که منحیث یک قاری برجسته‏ی قرآن در منطقه شناخته می‏شود. بشیر رحیمی در نوجوانی، سرودخوان کم‏نظیری بوده است. بعدها زمینه­هایی پیش می‏آید که کمی با منطق، معانی و بیان آشنا می‏شود. باید اضافه کرد که زبان عربی را نیز در همین مدت به‏خوبی یاد می‏گیرد. او سرودن شعر را از همان نوجوانی شروع می‏کند، اما نمی‏خواهد با برای کسی بخواند.
سال 1369 با سید فضل الله قدسی آشنا می‏شود و از محضر ایشان بهره­ها می‏برد. سال 1370 با تشویق ایشان و به ایران سفر می‏کند. در تهران در حوزه‏ی امیرالمؤمنین، دروس حوزه را پی گرفته و پس از یک دور، مبانی پیشرفته‏ ادبیات عربی، منطق و فلسفه و الهیات، فقه و تاریخ اسلام، با معدل 18 وارد حوزه‏ علمیه‏ی چیذر می‏شود و دروس حوزه را تا سطوح عالی (برابر با فوق لیسانس) ادامه می‏دهد. رحیمی به‏خاطر نداشتن اقامت رسمی در ایران، نمی‏تواند تحصیلات کلاسیک خود را دنبال کند، اما تلاش می‏کند این خلا را با تجربه در زمینه‏های دیگر، پر کند.
بشیر رحیمی، همان طور که دروس سنتی را پیش می‏برد، علاقه پیدا تا اندکی از علوم کامپیوتر نیز بهره‏ای داشته باشد. به این منظور در یکی از آموزشگاههای کامپیوتر ثبت نام می‏کند و پس از یک دوره سه ماهه، با مبانی پایه‏ کامپیوتر، آشنا می‏شود که پس از اعلام نتایج امتحانات، جزو چند نفری می‏باشد که مقام اول را کسب کرده بودند.
از طرفی نیز، روی علاقه‏ی شدیدی که به شعر و ادبیات داشته، روی توانایی­های ادبی و هنری خود به‏خوبی کار می‏کند. رحیمی با چهره­های برجسته­ی شعر مهاجرت افغانستان، چون محمدکاظم کاظمی، سیدابوطالب مظفری، محمدشریف سعیدی و... و برخی شاعران مطرح ایرانی مانند علی معلم، علی رضا قزوه، و... آشنا شده و تلاش می‏کند از تجربیات آنها بیشترین استفاده را ببرد.
بشیر رحیمی در سال 1372 با بیدل بزرگ آشنایی پیدا می‏کند و به گفته‏ی خودش، دیدگاه او نسبت به بسیاری از مسایل دینی، فرهنگی و شعر فلسفه و ادبیات دگرگون می‏گردد. آثار بیدل را به دقت مطالعه کرده و تلاش می‏کند از ترفندهای زبانی، معنایی، تصویری و کارکردهای منحصر به‏فرد او به‏گونه‏ی مدرنتر و معاصرانه‏تر استفاده کند.
در سال 1375 در یک سمینار سراسری شعر در ایران، به مقام اول دست می‏یابد و در سال 1377 به عنوان یکی از شاعران برگزیده‏ی سمینار معرفی می‏شود. اشعار رحیمی در نشریه‏های افغانی در ایران و حتی مجلات هنری و تخصصی ایرانی به‏چاپ رسیده و نقد و نظرهایی را از سوی کارشناسان و منتقدان شعر معاصر در پی داشته است. به‏طور نمونه، فصلنامه‏ تخصصی "شعر" که از سوی یک نهاد کاملاً ادبی و هنری، منتشر می‏شد، در شماره‏ 14 خود، صفحه‏ی ویژه‏ای برای او باز می‏کند. یا مثلاً در نشریه‏ی تخصصی و هنری "سخن" در مصاحبه‏ای با چهارتن از کارشناسان شعر معاصر ایران، از او به سخن به‏میان می‏آید و یوسف‏علی میرشکاک، یکی از مطرحترین منتقدان معاصر در مورد اشعار شعرای ایرانی پس از انقلاب، می‏گوید؛ "بشیر رحیمی، قنبرعلی تابش و...از میان صداهایی که به من رسیده، صداتر است." یا مثلاً محمدکاظم کاظمی، شاعر پرآوازه‏ی کشور ما، در نقدی که بر اولین مجموعه‏شعر او می‏نویسد، برخی از اشعار او را جزو اشعار برتر دهه‏ی هفتاد می‏خواند.
شعر بشیر رحیمی در سایت بی بی سی نیز بحیث یک شعر برگزیده منتشر می‏شود. بی بی سی با معرفی کتاب "شعر جوان" که با تلاش سیدرضا محمدی در ایران به‏چاپ رسیده بود، اشعار چهارتن از شعرای افغانی چون محمدکاظم کاظم، بشیر رحیمی، سیدرضا محمدی و عبدالسمیع حامد به عنوان نمونه‏های شعر امروز افغانستان برمی‏گزیند.
بشیر رحیمی تنها به شعر و ادبیات، بسنده نمی‏کند و در کنار کار آنها، خوشنویسی را نیز جدی گرفته و طی مدتی کوتاه، مرحله‏ عالی را سپری می‏کند و وارد مرحله‏ی ممتاز (معادل لیسان) می‏گردد.
رحیمی از سالهای 1376ببعد بیشتر مصروف فعالیتهای فرهنگی و ادبی مهاجرت در ایران بوده و با نشریات بسیاری همکاری داشته است؛ نشریه­های "گلبانگ"، "همبستگی"، "میثاق وحدت"، "پامیر"، "کلمه" و... از نمونه­هایی هستند که مسؤولیتهای مستقیم در بخشهای ادبی، فنی آنها ایفا می‏کند. رحیمی همچنان عضو کانون پژوهشی کابل در تهران بود و مسوولیت امور هنری آن را به‏عهده داشت. بعدها سردبیری نشریه‏‏ی "همبستگی" را به عهده گرفت و حتی بعد از فروپاشی طالبان ـ که بسیاری از این نشریه‏ها یا تعطیل شدند یا به افغانستان منتقل شدند ـ تمام امور فنی و ویرایشی نشریه‏ی "همبستگی" را که در کابل منتشر می‏شد از راه دور در دست داشت تا آنکه توانست در کابل، به‏خوبی جایگاه و پایگاه لازم را پیدا کند.
بشیر رحیمی می‏گوید: بعد از تعطیلی نشریه‏های مزبور، همان طور که علوم پایه‏ی کامپیوتر و برنامه‏های گرافیک را به طور خصوصی تدریس می کردم، در مؤسسة "همبستگی" نیز به حیث آموزگار مبانی کامپیوتر مشغول به‏کار شدم. در کنار آن، نیز دانش کامپیوتری خود را توسعه‏ی بیشتری دادم و توانستم دیپلم کاربری کامپیوتر را به‏دست آورم. در این هنگام، نشریه‏ای را به‏نام "شیشه" که بیشتر حال و هوای فرهنگی و نیمه سیاسی داشت، راه‏اندازی کردم و تا آمدنم به کانادا مرتب منتشر می‏شد.

اولین مجموعه‏شعر بشیر رحیمی در سال 1378در سلسله "گزیده­ی ادبیات معاصر" از سوی "انتشارات نیستان" در 5000 نسخه به‏چاپ رسید و در سال 1380 با 5000 نسخه‏ی دیگر، تجدید چاپ شد. دومین مجموعه‏شعر رحیمی در سال 1385 به‏نام "در شُرُف ماه" توسط انتشارات عرفان، در 3000 نسخه، محمل چاپ یافت.
رحیمی می‏گوید کتاب دیگر نیز دارد که هنوز وارد بازار کتاب نشده. او می‏گوید دو سال قبل، علی رضا قزوه، شاعر معاصر ایرانی، با همکاری "نشر تکا" در نظر گرفتند تا اشعار برجسته‏ی معاصر ایرانی و افغانی را به‏چاپ برساند. محمدکاظم کاظمی به نیابت از آقای قزوه، با من در تماس شد و گفت که نام من نیز در میان شاعران برگزیده‏ آمده و قزوه می‏خواهد تا کارهای مرا در کنار شماری چند از شاعران مطرح ایرانی و افغانی مانند محمدکاظم کاظمی، محمدشریف سعیدی، سیدابوطالب مظفری به‏چاپ برساند. سال گذشته، کلیات این دو کتاب، به علاوه‏ی اشعار جدیدم، زیر نام "از طنین رنگ" از سوی نشر "تکا" در ایران به‏چاپ رسید، اما به‏دلایل نامعلومی، تاکنون وارد بازار کتاب نشده است.
بشیر رحیمی هم‏اکنون اشعار تازه‏ای زیادی دارد که می‏تواند به‏صورت کتابی مستقل، چاپ شود، اما تاکنون اقدامی روی دست ندارد.
رحیمی در سال 1385 به کانادا مهاجرت می‏کند و همراه با همسرش، حمیرا؛ دخترش، یسنا و پسرش، ویرا در ونکوور زندگی می‏کند. او ونکوور نیز طبق عادت فرهنگی که داشت نتوانست قلم نزند، و از این رو همراه با تعدادی از دوستان خود، نشریه‏ی "معرفت" را به‏راه انداخت که به‏دلایلی بعد از انتشار 12 شماره، به‏تعطیلی کشیده شد

گفت و شنود با یک تن از اعضای حزب دموکراتیک خلق افغانستان

در این روز ها چهاردهمین سالروز وفات محترم ببرک کارمل یکی از شخصیت های ملی است و در برخی سایت ها منجمله سایت «اصالت» که به شخص ایشان اهداء گردیده است این روز را گرامی داشتند و از این شخصیت قدر دانی بعمل آوردند. بنا به وظیفه ی ژورنالیستی خواستم با یک تن از اعضای بزرگسال و قابل احترام در ح.د.خ.ا. در تماس شوم و راجع به این شخصیت گرامی سوالاتی را مطرح نمایم که خوشبختانه بخاطرم شما فرخاری صاحب آمدید و از شما میخواهم به این پرسش ها پاسخ بدهید:
سوال: محترم مولانا صاحب کبیر فرخاری!
چهارده سال میشود که شاد روان محترم ببرک کارمل سابق منشی عمومی کمیتۀ مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان و رییس شورای انقلابی جمهوری دموکراتیک افغانستان و یک تن از بنیان گذاران ح.د.خ.ا. چشم از جهان فرو بسته است و جنبش های مترقی و اعضای حزب این سالروز را گرامی میدارند و از آن تجلیل بعمل میاورند، نظر شما در مورد چیست؟
جواب: محترم امان معاشر، شاد روان ببرک کارمل یکی از شخصیت های شناخته شدۀ ملی و بین المللی اند. و در جنبش چپ مترقی و دموکراتیک شخصیت در خور احترام اند. و احزاب مترقی نقش آنرا به مثابۀ تیوریسن انقلابی گرامی می دارند.
افغانستان که بیش از یک قرن در آتش بیداد ستم، فقر، جهل و زور گویی میسوخت و نظام شاهی چون هیولای مخوف به کس مجال تنفس را نمی داد، ببرک کارمل از طرف توده های با درک کابل علی رغم اختناق بحیث وکیل شورا برگزیده شد و برای نخستین بار صدای اعتراض توده های انسان هموطن را از پشت تربیون رسمی پارلمان به گوش جهانیان رسانید و نظام فاسد شاهی و نا کار آمد را افشآ و حتی پایه های نظام را سست ساخت. بناً برای نیرو های مترقی به خصوص اعضای ح.د.خ.ا. یک فریضه و وجیبه است که سالروز وفات این ابر مرد بزرگ تاریخ وطن را گرامی دارند و خاطراتش را در نبشته ها و مقالات انعکاس دهند تا به مثابۀ شخصیت جاودانه در طول قرنها مانند همیشه بدرخشد. یاد آوری کامل از خاطرات این شخصیت تاریخی در این مختصر نمی گنجد و فقط بخاطر گرامی داشت از این روز در پاسخ سوال شما مطالب اندک را یاد آور شدم و متذکر میگردم اگر می خواهید سابقۀ این فرزانه شخصیت ملی و بین المللی را دریابید، به سایت «اصالت» و ضمناً به مقالۀ محترم اکادمیسن دستگیر پنجشیری منتشره در سایت سپیده دم به مناسبتِ چهاردهمین سالروز وفاتِ آن بزرگمرد مراجعه نمایید.
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است در جریده ی عالم دوام ما

سوال: ح.د.خ.ا. بعداً حزب (وطن) اکنون به چند دسته گی روبروست و حتی دیده میشود که چند نفر محدود به زیر یک نام به عنوان مبارزه را آغاز کردند نظر شما در مورد چیست؟
جواب: جزایری که از بدنه ی ح.د.خ.ا. بعداً حزب وطن بوجود آمده است، سبب سرگیچی همه روشنفکران کشور اعضای ح.د.خ.ا. بشمول من و شما شده است عقده کشایان، اپورتونیست ها و آدمهای جاه طلب خواسته اند خود را تبارز دهند و شخصیت های تصنعی شوند که نمیشوند به چند فرد خانواده، فامیلی و قومی که مسلماً فرجامش فاشیستی است نمی توان حزب مترقی چون ح.د.خ.ا. ساخت. مردم طبقه ی زحمت کش و اکثریت جامعه را در خود انتظام بخشد و این خود به بیراهه رفتن است و آب را در هاونگ کوبیدن است.
دشمنان وطن از وحدت آهنین دوباره ی حزب وحشت دارند. ح.د.خ.ا. به محل اعتماد مردم تبدیل شده چون از نیروی لایزال انسانی، کادر های کار فهم شخصیت های اداری و افسران میهنپرست و مردمدوست تشکیل گردیده است که اردوی کشور و سوق اداره ی آنرا به وجه لازم رهبری و نیرو می بخشد که جنگ جلال آباد با اردوی تا دندان مسلح پاکستان را که در مدت کوتاهی گوشمالی داد و پوزشانرا به خاک مالید، شاهد این مدعاست. هر گروپ که آتش اختلافات را دامن می زند و عقده ی سر کوفته ی خویش را به ذریعه می کشاید دشمنان مردم و وطن اند. رفقای ما اعتقاد دارند که پایان راه با ثواب آنها دست زدن به حلقه ی اصلی است که آن عبارت است از وحدت کامل رفقا دَورِ یک محور و مباره ی بی امان علیه ی استبداد، جنگ، جهل، انتحار فساد گسترده، قاچاق انسان، مواد مخدر، اعتیاد و . . . که چند تا ریشوی نا بکار در رهبری این همه فساد گسترده قرار دارند.
خنده آور این است که تقریباً اساسنامه ی تشکیلاتی و مرا منامه ی همه ی این احزب، سازمانها، کمیته ها و تشکیلات یک نواخت و شکل بندیی عبارات کم و بیش متفاوت. پس انسانهای همنظر چطور ممکن است در سازمانهای جدا از هم گرد آیند و حزب شخصی را پیش کشند. این یک حرکت چپرزایی است و در اصطلاحات سیاسی میتوان آنرا دکماتیست خواند.

خواهش رفیقانۀ من این است که همه رفقا از خود خواهی به خود آیی بیایند و حتی نفاق "خلقی" و "پرچمی" را از قاموس ننگین زنده گی حزبی بزدایند.
در این رابطه زنده یاد ببرک کارمل فقید در یکی از سخنرانی های ارزشمند خود چنین فرموده اند:
"در مورد وحدت چی میگویند؟ «خلقی» و «پرچمی» چیست؟ بیایید یکبار دیگر با هم در این زمینه بیندیشیم ما هیچوقت بین خود نگفته ایم که این چنین است و آن دیگر چنان. در همان بدو امر انقلاب مرحوم نورمحمد تره کی "مصاحبۀ مطبوعاتی در برابر ژورنالیست های خارجی در باره اصطلاح «خلقی» و «پرچمی» جواب داد و گفت که برادر این یک چیز قابل قبول نیست و ما این طور چیزی را نمی شناسیم. حزب ما حزب دموکراتیک خلق افغانستان است «خلق» و «پرچم» ارگان های نشراتی حزب ماست. هردوی آن به حزب ما متعلق است.
منجمله رفیق بارق به حیث مدیر مسؤول جریدۀ «خلق» به یاد دارند که بار اول کلمۀ «خلقی» را من در مقاله "راه ها و وسایل . . ." در جریده خلق به کار بردم.
(بارق شفیعی: "بلی همین طور است، شما نوشته بودید.")
پس رفقا بگویید، اگر من این اصطلاح را برای نخستین بار در ادبیات حزب خود استعمال کردم، آیا من خلقی اول نیستم؟ اما من جدی حرف میزنم بدون مزاح. اگر خلقی بودن به معنی تعلق به کدام بخش یا فرکسیون در حزب نه، بلکه به معنی رابطه و تعلق به همه خلق های افغانستان بدون تبعیض و تمایز اعم از پشتونها، تاجکها، ازبکها، هزاره ها، ترکمن ها، نورستانی ها، بلوچها و غیره و غیره است، به معنی مبارزه راه سعادت همه مردمان افغانستان است، در آن صورت افتخار میکنم و با غرور و سربلندی نام خلقی اول را قبول دارم.
اما اگر تحت کلمۀ «خلقی» سکت، فرکسیون و گروپ در حزب مدنظر باشد، در آن صورت با تمام نیرو و تا آخرین قطرۀ خون علیه چنین سکتاریزم «خلقی» که وحدت حزب را مختل میسازد، مبارزه خواهم کرد.
دربارۀ اصطلاح دیگر یعنی «پرچمی» اگر منظور از خود اصطلاح باشد به تنهایی خود هیچ چیزی را بیان نمیکند. اگر کسی میگوید پرچمی هستم معنایش چیست؟ اگر پرچم خلقی نباشد میتواند سفید، سبز هر رنگ دیگر حتی سیاه و از دشمن باشد. پس مسأله نه بر سر نام و اصطلاح بلکه روی محتوای مسأله است.
میخواهم خاطرنشان سازم که دشمنان ما از طریق رادیو های غرب به کمک مرتجعین پاکسانی و مرتجعین دست راستی ایرانی اکنون نیز تلاش می ورزند با استفاده از اصطلاحات «خلق» و «پرچم» در حزب ما تفرقه و دوگانگی را ایجاد کنند و از آن پشتیبانی نمایند. شرم و ننگ به آنانی که تسلیم تفتین های دشمن شده و آرمان های مقدس و عظیم انقلاب ثور را فراموش میکنند.
من به شما با صراحت می گویم. آنانیکه خودرا «خلقی» می نامند و هم رفقای نا استواری که خودرا «پرچمی» می خوانند اشتباهات زیاد کرده اند. درینجا کسی بر کس دیگر رجحان ندارد.  . . . اگر در نزد کسی افکار نادرست به وجود میاید، مهم نیست هرکس باشد، از جمله به اصطلاح «خلقی» های سابق، یا «پرچمی» های سابق و یا از هر گروه و سکت پنهانی دیگر که در حال تشکل است و یا موجود است، باز هم نیروهای اصولی و وفادار حزب باید تا آخر علیۀ آنها مبارزه کنند، رفقا شما با من موافق هستید؟ (از سالون "بلی!")
(ببرک کارمل- به سوی جامعۀ نوین- مجموعۀ بیانیه ها و نشته ها- ص ص ۱۸۲- ۱۸۴)

رهبران گذشته را علی رغم فضیلت های فروانی که دارند به قضاوت تاریخ و مردم بگذارند واز نو شیوه ی کاملاً دموکراتیک رهبران دلسوز و مستعد بکار را بیآفرینند.
از رهبران سابق چون محترم کشتمند، نور، زیری و پنجشیری گله دارم که چرا به صورت موثر و اکتیف داخل اقدام نمی شوند و ناملایمات را از راه نمی بردارند و نسل نو را یاری نمی رسانند.
سوال: فرخاری محترم شما که در شهر زیبای ونکوور زنده گی می کنید آیا در این شهر هم فعالیت های روشنفکری وجود دارد؟
جواب: حوادث کشور اثرات منفی خویش را در همه ی عرصه های زنده گی رقم زده است و به خصوص روشنفکران را تکان بیشتر داد و ناگزیر به مهاجرت و دوری از وطن شدند در شهر ونکوور کانادا کتله ی عظیمی از روشنفکران آگاه با درک و بامسؤولیت زنده گی می نمایند ولی وضع بیمار و پراگندگی در صفوف حزب را که در اروپا و جاهای دیگر می بینند بکدام تشکل سازمانی نپیوسته اند روابط رفیقانه دارند و چون اعضای یک فامیل با هم احترام دارند و از وضع پیش آمده نگران اند. اگر قرار باشد حزب دوباره پا به عرصه ی فعالیت بنهد دوباره چون حلقه های یک زنجیر صدا می کشند و خود را جمع و جور می نمایند در پایان روح و روان محترم ببرک کارمل را شاد و جاویدانه می خواهم.

سخنی با فوزیه ارال: برنامه ساز  پروگرام
 راه ابریشم (ایپک ایولی) تلویزویون "نور"
 چندی قبل برنامه تلویزیونی(ایپک یولی) راه ابریشم سه سال نشرات خود را پشت سر گذشتاند. این برنامه در  بازشناسی مشاهیر کشور  و باز تاب ارزشهای فرهنگی، زبانی و تاریخی میهن عزیز مان به همت عالی ژورنالست مستعد و گوینده ی خوش آواز کشور ما محترمه فوزیه جان ارال موفقیت های چشمگیری را بدست آورد. در رابطه مصاحبۀ نمودم  خدمت شما عزیزان تقدیم میدارم
- سوال :محترمه فوزیه جان ارال این برنامه به اراده  کی  ایجاد شده و از کدام بودجه مصارف آن تامین میشود؟
جواب:این برنامه به ارده و خواست خودم ایجاد گردیده درآغازکارمصارف آن از بودجه شخص خودم تأمین میشد و بعدآ هموطنان کمکم نمودند.البته هیج وقت کمک ها کافی نبوده د.نظر به علاقۀ ی که به زبان، تاریخ و فرهنگ کشور به خصوص ترکان افغانستان و جهان داشتم با مشکلات اقتصادی زیاد برنامه های خود را ادامه دادم.چون شناخت همدیگردر زندگی مشترک  رول بس مهم را دارا می باشد. وبعد از دو سال در اثر نداشتن کمک های مالی ،  برای چهارماه برنامه هایم توقف نمود.وقتیکه به صفت کارمند به اداره تلویزون نور شامل کار شدم ، مصرف برنامه ام را از معاش خود میپرداختم .فعلآبرنامه راه ابریشم از شروع  سپتمبر 2010 از طرف اداره تلویزون نور حمایه مالی میشود.. باآنهم پشتبانی هموطنام بخاطر تقویه مالی تلویزون نور ضروری می باشد.
سوال :    مقصد شما ازانتخاب نام برنامه( ایپک ایولی )راه ابریشم چه بود ؟
جواب :بخاطر اینکه هویت خویش را  نهفته در این راه میدانم  .درباره تاریخچه راه ابریشم باید گفت که این راه نه تنها یک راه تجارتی بوده ، بلکه راه ارتباط تبادلۀ فرهنگ ها بوده این راه در گذشته های دور  بنام (کوک یولی ) در میان مردمان ترکستان و چین یاد میشد.(تورانیان) اما بعد از سفر یک سیاح آلمانی بنام (  SILK ROad) یاد شد.البته اگر بخواهیم در رابطه مفصل صحبت کنیم ساعت ها را در بر میگیرد.
سوال: بنندگان که امکان تماشاه تلویزون نور را در اروپا یا کشور های دیگر ندارند چطور میتواند پروگرامهای شما را تماشاه کنند؟

 جواب: بیندگان محترم در هر گوشه دنیا که باشد میتوانند از طریق ( GLWIZ ) و دیگر سایت های انترنیتی تماشا میکنند. و امید وارم روزبرسد که تلویزون نور جهانی شود.
سوال :قسمیکه در افغانستان شنیدم  برنامه وزین ( ایپک یولی ) و بنیاد( ایپک ایولی )کمک هایی را درداخل کشور نموده است در رابطه معلومات بدهید.
جواب:برنامۀ ایپک یولی (راه ابریشم) کاملآ جدا از بنیاد  اجمتاعی راه ابریشم  می باشد. البته در راس هر دو خودم قرار دارم. بنیاد اجتماعی راه ابریشم تقریبآ چهار سال است که به طور رسمی کار خود را پیش می برد در اصل سالهاپیش به طور غیر رسمی یعنی شانزده سال قبل در اروپا به این کار خیر شروع نموده بودم . هیج گونه کمک های دولتی و  مرجع را دارا نمی باشد ، بعضی از اعضای خانواده و هموطنان یاری میکنند. من مقداری پول را از سالهای قبل به این راه اختصاص داده بودم . بخاطر معرفی فرهنگ غنی ترکان افغانستان لباس و شالهای ابریشمی و دست دوزی های شمال افغانستان رابه امریکا وارد میکنم  و ازفروش این متآ به یاری هموطنان  در کشور می شتابم . از این مدرک چندین خانواده تا به حال خود کفا شدند و به چندین خانواد ماهانه کمک فرستاده میشود. بعضآ به محصلین  و متعلمین یاری می رسانیم و همچنان درایام عید و نو روز هموطنان را فراموش نمی کنیم . باید گفت به کمک انجمن عاطفه در نیویارک فعلآ چهار کتابخانه و چاه های نمیه عمیق ایجاد نمودیم. سال گذشته در چندین ولایت به سیلاب زده گان کمک های مالی و مواد خوراکه وپول نقد به اشترک خودم به مردم آسیب دیده توزیع شد . نا گفته نباید گذاشت برای اولین بار بنیاد راه ابریشم  به خانواده های آسیب دیده در بغلان بعد ازوقوع (حادثه بغلان)  کمک های نقدی نمودیم . و همه ساله در مکاتب اندخوی ،مزارشریف و آقچه برای شاگردان وسایل مکتب توزیح می نماییم و در حدود سی خانم صاحب ماشین های خیاطی شده اند و به کودکان بیماروخانواده های فقیر کمک های خود را میرسانیم . به کودکستانها در کابل یاری رسانیدیم و نشر و چاپ بسیاری از کتابها به عهده داشتم .  برای اولین بار سمینار علمی و آموزشی را به یاد بود ایرگش اوچقون شاعر حماسه سرا  در کشور دایر نمودیم.  خلاصه ی بود از کارهای راه ابریشم که به طور مختصر بیان نمودم . فعالیتهای دیگری نیز در ساحات مختلف داشتم به امید اینکه بتوانیم به مصدر خدمات شایان شوم .
سوال :علاقمندان در کدام تایم ها میتوانند برنامه های شما را مستقیم تماشا نمایند؟
برنامه های راه ابریشم درهفتۀ یک روز، روزهای دوشنبه  به وقت کلفورنیا از ساعت شش و سی الی هفت وسی دقیقه نشرات دارد. که تکرار آن به روز های سه شنبه از ساعت ده وسی الی یازده و سی دقیقه می باشد. فوزیه جان : در رابطه کارهای مطبوعاتی خود معلوات دهید.
جواب: زمان مکتب تا ختم تحصیلات همیشه با مطبوعات همکاربودم. در رادیو های اوزبیکستان همکاری می نمودم و مطالب من  در سایت ها ، روز نامه ها و جراید افغانستان گاگاه به نشر می رسد.
سوال: فوزیه جان در اخیر  راجع به حیات شخصی خود و فامیل محترم تان مختصرآ معلومات داده ولطف نموده بگویید که در کجا تو لد شده اید؟، در کجا تحصیل نموده اید؟، چند اولاد دارید؟ و در کجا اقامت دایمی دارید؟
جواب:من متولد شهر باستانی اندخوی می باشم . تعلمیات خود را تا صنف دوازده در شهر اندخوی در لیسۀ ابو مسلم خراسانی پیش بردم .بعدآ برای مدت کوتاهی در اندخوی به صفت معلم وظیفه انجام داده و مدتی هم در مزار شریف ایفای وظیفه نمودم. بخاطر ادامه تحصیل در کابل کاندید بورس  های تحصیلی شدم تا اعلان نتایج در دالمعلمین کابل درس می خواندم و بعد از ظهر  به صفت معلم در مکتب مسعود صد وظیفه  انجام می دادم.  بعد از مدت کوتاهی از کابل عازم اوزبیکستان شدم در شروع  دانشگاه تقریبآ یکسال  آمادگی را  در رشته طب خواندم و بعدآ نظر به علاقه به زبان و ادبیات تغییر رشته دادم، پس از شش سال تحصیل اسناد درجه ماستری را از دانشگاه دولتی اوزبیکستان گرفتم و همچنان دیپلوم در قسمت زبان روسی را بدست آورد م و هم در جریان تحصل کلاسهای عکاسی و ژورنالزم راتعقیب نمودم و مدت  در المان مدت یکسال در رشته ژورنالزم تعلیمات دیدم . دو فرزند دارم شوهرم عزیزالله ارال رییس تلویزیون  آریانا در افغانستان و دخترم تهمینه سیور ارال و پسرم ابوعلی  سیناسیزر ارال می باشد.من مدت زیاد در اروپا بودم و مدت چهار سال میشود که دوباره به امریکا آمدم.
خبرنگار : تشکر از اینکه حاضر شدید به سوالات من جواب بدهید.
فوزیه ارال :تشکر از شما


سخنی چند با محترمه مستوره هاشمی متصدی برنامه ی "مادر"
 در تلویزون" پیام افغان"
در آستانه ی روز میمون و خجسته ی مادر به قدر دانی ازمقام گرامی مادر با عرض ارادت  با سوالات نزد ژورنالست، شاعر، نویسنده وبرنامه ساز موفق پرو گرام مهر انگیز و دلنشین مادر تلویزون "پیام افغان" خانم مستوره هاشمی مراجعه نموده ام تا جواب های شانرا یکجا با خوانندگان عزیز به خوانش میگیریم. 
خانم مستوره فرزند کابل است با پسر جوانش در قطار سایر هموطنان مهاجر ما در کشور آلمان زندگی دارد.
خانم مستوره شعر میگوید و داستان نیزمینویسد یک مجموعه از نوشته هایش بنام "از سکوت تا فریاد"  در سال 2000 اقبال چاپ یافته و سروده های از این گنجینه بار ها در نشریه های برونمرزی بچاپ رسیده و به گفته خانم مستوره:( سروده "زنی از تبار من" که حکایه از فاجعه ی غم انگیز زن بنام  زرمینه که توسط برادر شوهرش  در زمان طالبان در غازی استدیوم به قتل رسیده است در محافل مختلف آنرا میخوانند از طرف شنوندگان و  وطنداران با مهربانی  استقبال میشود.) خانم مستوره در رابطه به داشته های ادبیش می افزاید:
( مجموعه از داستانهای کوتا دارم "بنام یک شب کابل" که حاوی نه داستان است که درنشریه های معتبر نیز به چاپ رسیده است .)

سوال: از چی وقت بدینسو مسؤولیت برنامه ی زیبا و دوستداشتی مادر را عهده دار استید؟
جواب:از پنج سال به این طرف بر نامه "مادر" را تهییه می نمایم لایف به طور زنده پخش نمیشود و آنرا به کمک پسرم علی جان ثبت نموده و بعدآ غرض نشر به کانال جهانی "پیام افغان" می فرستم.
سوال:در تهیه ی مطالب با شما کی ها همکاری میکنند؟
 جواب:مطالب آنرا تا اندازه یی یاران همکار برنامه می فرستند و خودم آنرا ترتیب و تهییه می نمایم.
سوال : خانم مستوره جان! قبلآ شمابا دیگر رسانه ها همکاری داشتید؟
  جواب: پانزده سال است که در ساحه تلویزون کار می کنم.قبل از برنامه" مادر" برنامه ی  بنام "سیمای فرهنگ "را پیش می بردم که در شهر های مختلف المان از طریق کانال نشراتی  باس نمایش د اده میشد .

سوال:بنیندگان تلویزون شما در کدام مناطق جهان است ودر کدام روزها و کدام ساعات به وقت کجا بر نامه ی نشراتی شما آغاز به کار می نماید .؟
جواب: بینندگان محترم ما در سراسر جهان برنامه مادر را تماشاه میکنند . قراریکه با تلفون و ایمیل با من در تماس میشوند از این بر نامه رضایت دارند و با علاقمندی آنرا می بینند .
برنامه "مادر"در جمعه ها ساعت نه و نیم به وقت اروپا وساعت دوازد و نیم  ظهر به وقت لاس انجلاس از کانال جهانی "پیام افغان"به مدت یک ساعت پخش می شود.
سوال!محترم عمر خطاب مسؤول تلویزیون بین المللی" پیام افغان" با شما چه نوع همکاری دارند؟
جواب: آقای عمر خطاب در مورد پروگرام ما از هر نوع همکاری دریغ نمی نمایند که از اقای خطاب صمیمانه تشکر می نمایم تا این فرصت را برایم میسر ساختند تا ازاین طریق در خدمت هموطنان باشم .
سوال: خانم مستوره!قراریکه ما معلومات داریم شما محافل مختلف را با تنوع موضوعات تدویر داشته ایدانعکاس نظر مردم را در مورد چگونه ارزیابی میکنید ؟
جواب: میخواهم از دو محفل که بهمکاری دوستان برگزار نموده ام و  برایم زیادتر افتخار آور است به شما قصه کنم یکی برگزاری  کنفرانس شکوهمندی به منظور مطالعهء دورهً سلطنت امان الله خان  در آلمان است که در آن جمعیت عظیمی از علاقمندان تاریخ کشور و هوا داران نو آفرینی ، گرد آمده بودند.که بار اول بود با شکوهمندی از خاندان شاه ترقیخواه و محبوب ما طی محفل شانداری یادآوری شد.
 این کنفرانس  زیر نام «نگاهی به دههء امانی» برگزار گشته بود،  سه تنی که از خانوادهً امانی در این جلسه شرکت ورزیده بودند، عبارت بودند از شهزاده احسان الله فرزند شاه امان الله، شاهدخت هندیه دخترش، و لیلا د افغانستان، دختر تواب طرزی،عروس وی.
 دوستداران و مخلصان اندیشه و افکار شاه  امان الله خان وطنپرست که عبارت اند از دو رسام مستعد کشور ما هر یک محترم اسراییل رویا و فتانه جان بکتاش فوتو های مقبول شاه محبوب شانرا در نهایت زیبایی ترسیم نموده برایم فرستاده بودند که به آقای احسان الله  وخانم هندیه جان برسم احترام تهفه دادیم که مورد استقبال آنان قرار گرفت و اسباب رضایت خاطر آنها را فراهم ساخت.
برگزاری محفل شانداری به مناسبت پرده برداشتن از تندیس مرحوم احمد ظاهر هنر مند فقید و نامدار  کشور ما بود به اشتراک جمعی کثیری از اربابان هنر و فرهنگ و علاقمندان آواز مرحوم احمد ظاهر به مناسبت گرامیداشت از پنجاه و پنج سالگی آن مرحوم ترتیب داده بودیم . مجسمه و تندیس احمد ظاهر از طرف یکی از استادان نامدار و هنر آفرین  نشات آماده گردیده  بود به محفل ارمغان دادند.که مورد استقبال حاضران قرار گرفت.
سوال :محترمه هاشمی: قسمیکه دانستم شما مدت زیاد میشود در جرمنی با پسر تان زندگی دارید در رابطه به پسر تان کمی به ما معلومات بدهید آیا او به فرهنگ افغانی بلد است یا خیر ؟
جواب : پسرم علی مهدی هاشمی شانزده سال دارد در آلمان تولد شده است .صنف یازده گمنایزیم درس میخواند و به زبانهای انگسی المانی، فرنسوس و فارسی تسلط کامل دارد. علی ترجمه ی سی پاره قرآن را به زبان المانی خوانده است و چندی قبل که زنی را در افغانستان  دژخیمان طالب سنگسار کردند. علی برایم گفت سنگسار کردن زن در قرآن نیست و آنها مخالف دین اسلام و قرآن عمل میکنند و گفت در سوره نسا زنان که عمل ناشایسته اجرا کنند چهار شاهد مسلمان  بر عمل آنها شهادت بدهند آنگاه قابل مجازات اند که شرایط بسیار دشوار دارد که هرگز آماده شدن چنین شرایط مساعد نمی گردد. لذا مجازات نیز صورت نمی گیرد. و در آییه 16 سوره ی نسا اگر زنی مرتکب عمل زینا شود و به قباحت ان نمی دانست و بعد از دانستن از گناه باز ایستد ( توبه کند) خداوند انرا می بخشد و در خور مجازات نمی داند.
سوال : چه پیام به بینیندگان و علاقمندان برنامه تان دارید؟
جواب :پیام برنامه "مادر" عشق و آموختن عشق حقیقی است وقتی انسان عشق را شناخت خود را می سناسد و خدا را می شناسد و به اطرافیانش عشق می ورزد . اگر ما عشق بورزیم و معنی انسانی را بدانیم یقینآ  زندگی را شاد می یابیم و در خدمت انسان و انسانیت قرار می گیریم  بر نامه  ی مادر برنامه ی همگانی انسانی و معرفتیست .
خبرنگار: تشکر از شما و برنامه ی خطیری که اجرا می نماید و از اینکه شما هم برنامه ی نشراتی مجله ی زن را زریعه ی تلویزون "پیام افغان" انعکاس میدهیدسپاس گزاریم .
 مستوره هاشمی :از شما تقاضا دارم که احتراماتم را به شفیقه جان نورزی که ناشر مجله وزین زن و خاطرات زن است به نمایندگی از من به اوشان تقدیم دارید.

Tuesday 12 July 2011

مولا نا عبدالکبیر( فرخاری) شاعر غمدیده در یک حادثه  خانم، پنج پسر ویک دخترش را از دست داده است
شهر زیبای وانکوور کانادا با طراوت وزیبای که دارد دانشمند هموطن ما اقای اصف اهنگ انرا شباهت به کوه قاف نموده است. این سرزمین را شاعران به معجزه طبعت نیز نسبت داده است . این شهر با طراوت ونفاست خود دوستداران زیبای پسند را  به خود کش مینماید. حوشبختانه این بخت نصیب هزارها هموطن ما نیز گردیده ، یکی ازین خوش چانس  انسان هموطن خوب واگاه ما شاعر دوست داشتنی ومبارز اندیشمند اقای عبدالکریم فرخاری است. مولانا فرخاری با تجربه از خصلت اجتماعی وطبع زریف خود جمعی از دوستان را با خود داشته ونقل مجلس دوستان درین شهر گردیده است .
خبرنگار: مولا نا صاحب شما خودرا معرفی نماید.
نامم عبدالکبیر پسر محمد رجب و به (فرخاری) تخلص مینمایم، دردهکدۀ خرماب فرخار مربوط ولایت تخار در یک خانوادۀ فقیر دهقانی متولد شدم پدر و مادرم از سواد اندک برخوردار بودند. قرآن کریم و کتب حافظ، بیدل، چهار کتاب و... را نزد ایشان خواندم. چون درمحل زندگی ما مکتبی وجود نداشت،اصول ففه، نحو و صرف را از نرد شخصیت های محل فراگرفتم. در سال 1340 شامل مدرسۀ تخارستان در ولایت کندز شدم و در سال 1347 سند فراغت را بدست آورده در یکی از مکاتب شهرکندز به وظیفۀ مقدس آموزگاری مفتخرگردیدم.
سوال :مولانا صاحب شما با فن شعر چگونه ودر کجا بلد شده اید ؟
جواب:
در مدرسه به فن شعر آشنا شدم وبه سرودن اشعار مبادرت میورزیدم.
حبرنگار: فرخاری صاحب از حیات خود در نظام های گذشته کمی برایم حکایه نماید.
- شمامیدانید که نظام سلطنت یک نظام منفور، مستبد و ستم گستربود، هرگزبه درد جامعه، ترقی و پیشرفت سروکار نداشت و طی چهل شال حکمیت استبدادی کشوربه سوی قهقرا درحرکت بود.
استقلال افغانستان و جاپان همزمان بدست آمده است ولی چاپان امروزیکی از هشت کشور صنعتی جهان وافغانستان هنوزدرچنگال فقر، بیچارگی، مصیبت و ... دست وپا میزند و فرزندان نجیبش را به مبارزه فرا میخواند. این فرصت به اصطلاح دورۀ دموکراسی بود، جراید ملی و غیروابسته به دولت، ازپشت ابرهای سیاه چهل سربیرون میکشید، جریدۀ خلق وپرچم به مثابۀ خورشیددرخشان فضاراگرم وآفتابی میساختند واحساسات وطن پرسان جوان را درغلیان میآوردند. جنبش دانش جویی ازدانشگاها و موسسسات تعلیمی قدآراست. جریدۀ پرچم ونشارات آن رستاخیزی بوددرجهان سیاست و دیگراندیشی وسرآغازی بودبرای جنبش چپ دموکراتیک.
شادروان ببرک کارمل در دورۀ 12 و 13 شورا به نمایندگی ازمردم و فرکسیون پارلمانی خطابه میداد، هرکلمات آن چون خنجری به قلب ارتجاع فرومیرفت ودربیداری مردم نقش کلیدی را ایفا مینمود که من نیز درردیف دیگران قرارگرفتم وافتخارعضویت حزب دموکراتیک خلق افغانستان را کمایی کردم وبدین اعتقادم که وطن بدون موجودیت وطن پرستان وسهم فعال آنها درپیشرفت و ترقی گام را به پیش برداشته نمیتواند
  حبرنگار:استا د فرخاری صاحب از فعالیت های ادبی تان برایم معلومات دهید..
- فعالیت ادبی و هنریم ازمدرسه آغاز میشود. استادبزرگوارم مفتی نورمحمدخان پنجشیری رحمت الله علیه که در ادبیات وهنر شعرکم نظیر بود، تشویق ورهنمایی میفرمودند و خودخالق فضل و هنر بود.
سروده ها ومقالاتم درجراید کندز، اتحاد بغلان و بیدارمزار به وفرت اقبال نشر یافته اند که سابقۀ همه را ازخانه ام افراد مسلح جهادی به سرقت برده اند.
سروده هایم از تاجکستان تا کانادا در دفتری جمع آوری شده ولی توان بشرآنرا ندارم.
سوال : استاد  چرا راه مهاجرت را درپیش گرفتید؟ وچگونه؟
- علل هجرت مردم از کاشانۀ شان زورگویی است، سلطۀ ملاها درکشور اسباب هجرتم را فراهم ساخت، مدتی را در تاجکستان بسربردم و از 17 می 2005 تا کنون درکشور معظم کانادا بدون دغدغه ودردسر زندگی مینمایم.
خبرنگار :مولانا صاحب راجع به حیات فافیلی خود کمی صحبت نماید.


- راجع به زندگی فامیلی: درسال 1347 ازدواج کردم و ثمرۀ این ازدواج 6 پسر و 2 دختر بود. فامیلم میخواست از طریق ولایت تخار به تاجکستان ذریعۀ طیارۀ چرخی انتقال یابد، درطیاره مین تعدیه شده بود انفجار مینماید 5 پسر و 1 دختر و خانمم به شهادت رسیدند 1 بچه و یک دخترم که بخاطر پایان تحصیل در طب مزاربودند باخودم در کانادا بسر میبرند.

سوال:مولانا صاحب:حالت امروزی  دولت وهموطنان ما را در افغانستان چگونه میدانید؟
- ملت مظلوم افغانستان درطی قرون متمادی و اعصار دراثرسلطۀ سلاطین جبار وحکام جابر درفقرورنج بسربرده و فشار روزگار به استثنای عدۀ انگست شماری همه سردرگریبان غم و اندوه فروبرده اند.
حکومتی که دراثر فشارازبیرون بالای مردم ما تحمیل شد، روابط و ضوابط درون جامعۀ افغانی را درتشکیل و صدور آن درنظر نگرفته اند و فقط درساختن یک بابای هشت جبری اکتفاکردند، نتنها دردی را درمان نکرد بلکه خود باعث درد و آلام بیکران توده های رنجبر و چاق شدن دزدان و قاچاقبران داخلی و بین المللی شد و وضع دارد هرروز پیچیده تر میگردد و عسرت و سختی فزونی میگیرد.
قوۀ ثلاثۀ دولت غرق در گرداب فساد و زورگویی اند، استعداد و کارایی ندارند و افراد بی مسلک را مقام مسلکی داده اند و مقام فرهنگ رابه بی فرهنگ بخشیدند.
حکومت آقای کرزی استعداد و توان کاری ندارد و حمایت ازآن به مثابه کوبیدن آب درآونگ بینتیجه است و افکار قبیله وی درجهان معاصر نمیتواند به نتیجه بنیشیند. 
درهرتحول تغییرتوده های عظیم مردم نقش بنیادی دارندکه کلید حل معضل و پرابلم اند و درشرایط کشورما همین اکنون که دخالت خارجی مشکل آفرین شده است، بدون موجودیت قوۀ خارجی و دخالتش درقضایا، افغانستان به یک جنگ خانمانسوز که سگ صاحبش را پیدا نمیکند روبرو میگردد و میهن بسوی تجزیه شدن گام برمیدارد.
قوت های بین المللی اگر میخواهند آبرو بدست بیاورند باید جانب دار اکثریت قاطع مردم باشند و با اندیشه و نظر آنان گام بردارند. دولت ها قادراند آرای مردم را بسنجند و جمع آوری نمایند. این عمل باعث میگردد که بین مردم وآدم کشان طالب و دزدان دربار فاصله ایجاد شود و دوست و دشمن را شناسایی کند و مردم بی گناه را بسرنیزۀ نادانی بمباردمان نکنند.
سوال: مولانا صاحب در وطن ما انتخابا ت در پیش است در رابطه نظر جناب شما چیست؟
- انتخابات در حیات سیاسی و اجتماعی یک گزینش انسانی، دموکراتیک و حتا دینی است. اگر انتخابات همانگونه که قانون اساسی افغانستان علی رغم کاستی های آن، پیشبینی کرده انجام شود، مشکل کشور حل میگردد، افراد با احساس و بافراست افراد درست و شایسته را وکیل میگیرند، ریس جمهور انتخاب میکنند و حاکمیت خودرا در پارلمان و دولت ذریعۀ نمایندگان خویش تمثیل مینمایند. چون وکیل خودرا به صورت سری و مستقیم انتخاب نموده و افکارخویش را درامر تصمیم گیری شورا ذی دخل میسازد.
سطح سواد در کشور ما بسیار پایین است، توده های رنجور کشور به حقوق خود نمیدانند، سوق و ادارۀ مردم بدست ارباب زورگوی است
 سوال:فرحاری صاحب به فکر شما چگونه  به منظور بهبود وانتخابات عادلانه عمل شود؟
جواب : باید ذریعۀ رسانه های صوتی و بینشی آنهارا آگهی داد وبه اهمیت رایشان آشنا ساخت.
درصورتیکه وکیل رای را به نان و پول بدست بیاورد پس آن وکیل نان خود است نه وکیل و نمایندۀ مردم.
از سکوی منبر و مسجد در ارتباط باید مردم تدریس گردند و به اهمیت حیاتی انتخابات آشنا ساخته شوند.
انتخاب وکلا درپارلمان موجود از افق دید انسانی چندان مشروعیت ندارد چون اکثر وکلا جنگ سالار اند.
البته انتخاب ریس دولت که مسوولیت عمدۀ اداری و سیاسی میهن را تا زمان طولانی بدوش میکشد خیلی ها بزرگ و درخور تامل است. باید هرانسان در مورد با مسوولیت ایمانی و وجدانی برخورد نماید.

ارجمند خواننده: در جریان گفت و گو از ماتم و تراژیدحادثه فامیلی ان اگاه شده روحم را نا ارام شد  نتوانستم از سروده های زریف وزیبای ان بزبان خودش بشنوم برای شهدا بهشت برین وبرای اقای فرخاری صبر جمیل ازرو نمودم  وقسم مشت نمونه خروار یکی ار سروده های شاعر ماتمدیده ما را روی خوانش میگریم.
امان معاشر خبرنگار ازاد

گفت و شنود با مؤلف کتاب( فغان افغان)

انجنیر فضل احمد افغان مؤلف کتاب (فغان افغان)یکی از شخصیت های با اعتبار در جامعه افغانی درونکوور کانادا  است و در مسایل ملی اجتماعی و سیاسی به مثابه یک روشنفکر مبتکر و مسؤول ابراز نظر می نماید و از تحصیلات اکادمیک برخوردار است.

برای بنیانگذاری وحدت افغانها در ونکوور کانادا تلاشهای همه جانبه را انجام میدهد و حتی در تغییر اساسنامه اتحادیه افغانها که دارای نواقص جدیست و به یک اساسنامه جامع و فراگیر نیاز دارد تلاشهای خویش را دریغ نداشته است.

آقای افغان  یکی از اعضای برجسته ی خانه ی فرهنگی مولاناست و در پیشبرد امور آن نقش یک انسان آگاه را ایفا می نماید و از کتاب خود کتابخانه ی  این خانه فرهنگی را بهره مند ساخته است.

محترم انجنیر فضل احمد افغان معلومات کوتاهی از  دوره های تحصیلی , وظایف رسمی و دست آوردهای فرهنگی شان داده  گفت:

آقای معاشر بعد از عرض سلام من خوشحالم که شما بحیث یک ژورنالست مبتکر و با جرئب به سلسله مصاحبات ارزشمند خود با شخصیتهای افغان وغیر افغان امروز موقع را برای این بنده عاجزمساعد فرمودید صحبت چند در باره اثر اخیر من که تحت عنوان "فغان افغان " است داشته باشیم.

 من فرزند مرحوم عبدالستارخان درانی در سال 1937م در صالحان ولسوالی پنجوائی ولایت قندهار بدنیا آمده تعلیمات ابتدائی و متوسط را در لیسه عالی حبیبیه و ثانوی را در لیسه عالی تخنیک ثانوی, و لیسانس انجنیر را در پوهنتون کابل و درجه ماستری را در 1972م در کانادا  انجام داده ام.

از سال 1964م تا 1981م در پست های مختلف در ریاست تعمیرات وزارت تعلیم و تربیه خدمت نموده ام که آخرین وظیفه من در داخل افغانستان از در بست رتبه اول بحیث رئیس عمومی دستکاه ساختمانی وزارت تعلیم و تربیه بود.همچنان  بحیث آمر پروژه های امدادی یونسکو, یونسف, مؤسسه جهانی کار در مقابل مواد غذای, کمکهای (یو , اس, آی, دی) امریکا , کمکهای کانادا و بانک جهانی نیز بودم

از سال 1981م تا 1985م بحیث جنرال قنسل افغانستان در بمبئی هند اجرای وظیفه نموده. و از سال 1987م در جلاوطنی در ونکوور ایالت برتش کولمبیا حیات بسر میبرم و بیشتر اوقاتم مصروف نیوسندگی میباشد که میتوان از تآلیفات  ذیل خود نامبرد. .

1: تیزسس ماستری در انجنیری ساختمان ار یونیورستی مانیتوبا , کانادا (می سال1972م).2:  رساله  "نوآوری در سیستم اداری ساختمان مکاتب به لسان انگلیسی برای یونسکو در 1978م قبل از27 اپریل درکابل"3:  ناله ها و فریادها ی من به رهبران جهان به لسان انگلیسی در بمبئی هندوستان "سال 1984م" .4: کتاب " افغانستان از ثریا به قهقرا " در حدود ششصد صفحه و ششصد قطعه عکس که بیانگر واقعات و حوادث مستند و مصور تاریخی سال های 1700م تا 2001م است و بر علوه از تقاریظ عدۀ از دانشمندان جوایز مطبوعاتی مرحوم کریم نزیهی و مرحوم استاد عبدالعلی مستغنی را از طرف بنیاد ژورنالستان آریانا افغانستان در سال 2004م اخذ نموده است.5:همچنان از کتاب مستند و مصور در هفتصد صفحه بنام " فغان افغان"یاد آورگردید.. من در سال 1985م وظیفه رسمی جنرال قونسلگری را ترک و به کشور کانادا پناهنده شده ام و تا امروز به نوشتن مقالات سیاسی- اجتماعی و فرهنگی اشتغال دارم و نیز پنج کتاب دیگر رویدست است  امید به لطف خداوند متعال الی اخیر سال 2012م و یا 2013م تکمیل شوند.

سوال:- حناب انجنیر صاحب انگیزه های که اسباب زحمت شما را در نوشتن کتاب و گرد اوری مضامین باعث شده باشد چیست؟

جواب:- به جناب شما باید عرض شد که مهاجرت, عشق سرشار به مادروطن و دوری از آن , شنید ن مظالم قدرتهای اشغالگر و نوکران خریده شده شان بر ملت مظلوم وستمدیده افغان , رنج زندگی در کشورهای دور از فرهنگ اصیل افغانی در سی و دو سال اخیر ودیدی از آینده تاریک وطن و فرزندان امروزی و فردای افغان انگیزه اصلی بود که بنده را بنابر وظیقه ملی , وجدانی ,اخلاقی,انسانی و اسلامی در مقابل مادروطنکه در آغوش پر محبتش پرورده شده بودم  دست به اقدام  افشائی دسایس شوم دشمنان مادروطنما به جهانیان و هموطنانم شده و خواستم در عوض استفاده از شمشیر از قلم برای ایجاد وحدت ملی هموطنانم در مقابل اشغالگران برای  آزادی افغانستان مستقل و دیموکرات دست بکارشوم که بلاثربه نوشتن نامه ها به رهبران جهان , سازمان ملل متحد با ارائیه پیشنهادات در مقالات متعدد وارسال ایمیلها بمنظور ختم مظالم تحمیل شده بر ملت عزیز افغان و ایجاد صلح طرف قبول اکثریت قاطع ملت افغان بوده باشد اقدام وبا ادای سوگند به خداوند (ج) به ملت افغان در اولین نامه من که بتاریخ 2 آگست 1984م عنوانی سر منشی سازمان ملل متحد تحریر گردیده  است تعهد سپردم که الی آخرین رمق حیاتم در راۀ ایجاد وحدت ملی ملت قهرمان افغان و آزادی افغانستان عزیز از قید اشغالگران و ایجاد دیموکراسی واقعی مطابق شرایط اجتماعی افغانستان سربلند به مبارزه برحق خود دوام خواهم داد که بالاخر قبل از اینکه تعداد اوراق مبارزه صلح آمیزم زیاد شود آثر خود را تحت عنوان "فغان افغان" که بیانگر دردها و آلام خودم و هموطنان افغانم در جمله هقتصد صفحه میباشد اقدام و هموطنان عزیز خاصتآ دانشمندان گرانقدر را دعوت نمایم که طرق راۀ حل را برای ایجاد وحدت ملی , صلح و آزادی افغانستان عزیز جستجوه نمایند.

سوال:-آقای افغان این واژه ی مرکب کتاب شما (فغان افغان) چه معنی را میرساند؟ و وجه نامگذاری کتاب به این نام چیست؟

جواب:- جناب آقای معاشر شما سوال خوبی را طرح فرمودید. باید عرض شد که "فغان" در غیاث اللغات و در فرهنگ فارسی به معنی آه , ناله و فریاد است و " افغان " نه تنها تخلص من  بلکه همه فرزندان مادروطن عزیزما" افغانستان"  از شرق الی غرب و از شمال الی جنوب  بدون در نظرداشت قوم, منطقه, زبان و مذهب همه بنام افغان یاد میشوند است لهذا اثر من که تحت عنوان "فغان افغان" است نه تنها بیانگر آه, ناله ها ,رنجها و فریادهای من بحیث نویسنده میباشد بلکه بیانگر فریادها, ناله ها و رنجهای تمام ملت نجیب و قهرمان افغان در سی ودو سال اخیر میباشد که من یک فرد کوچک آن میباشم.

سوال :-انجنیر صاحب  برخی ها در مورد کتاب شما نظر میدهند که محتوای کتاب فغان افغان منافع قوم خاص را در نظر گرفته است نظر شما در این مورد چیست؟

جواب:-در این قسمت باید عرض کرد که متأسفانه بعضیها هنوز هم هستند که تحت تأثیر دشمنان قسم خورده مادروطن عزیزما که در سی ودو سال اخیرفرزندانش را بخاک و خون کشانیده اند میباشند. من برای این خواهران و یا برادرن که شک و تردید در باره شخصیت من , کارنامه های من در راۀ ایجاد وحدت و یا وطندوستی من دارند اولآ لطف فرموده کتاب را بدقت تام بخوانند و بعدآ قضاوت بفرمایند یعنی نبائید آب را نادیده موزه را به هدایت باداران خود از پا بکشند.و خود را در آب که از آن بوی خون می اید غرق سازند من برای چنین هموطنان عزیز عرض میدارم که اگر قدرت خرید کتاب را ندارند میتوانند کتاب را در یکی از نزدیکترین کتابخانه های  عامه برتش کولمبیا که شعبه فارسی داشته باشد بخوانند و بعدآ من حاضرم درهرجاه که لازم دانند در یک فضائی دوستانه با ایشان صحبت نمایم. البته به افتخار مهمان من به یک کافی نیز خواهند بود.و نیز به آنهایکه  از افغانیت خود انکار میورزند لطفآ یکبارپاسپورت و اوراق قبولی خود را در کانادا و یا هر کشور دیگری که هستند ببینند که بنام افغان قبول شده اند ویا بنام قوم خود. من افتخار میکنم که  بنام افغان قبول شده ام نه قوم خود و آرزومندم که به همین نام نامی افغان نیز بمیرم.

سوال :میتوانید بگوید  منابع را که در این کتاب استفاده برده اید منابع معتبر است یا خیر؟

جواب:-آقای معاشر سوالی خوبی را مطرح فرمودید. اگر کتاب خوانده شود دیده میشود که قسمت بشتری آن نظریات و تحلیل های شخصی خودم بروی واقعیتهای روز میباشد که البته به مؤخذ ضرورت نداشته البته در بعضی قسمتهای کتاب "فغان افغان" که نقل قول از دیگران صورت گرفته برخلاف تعامل که در اخیر کتاب لست مؤخذ میباشد من  برای آسانی  خواننده گان گرامی در قسمتهای که نقل قول را از نویسنده گان نموده ام در اخیر آن مؤخذ آنها را که نویسنده گان معتبر افغانی و غیر افغانی میباشند با اسم نویسنده و صفحه آن در قوسین ذکر نموده ام من یقین دارم که خواننده گان گرامی در وقت خواندن کتاب به مأخذ متوجه خواهند شد.برای اطمینان خاطر قسمت افغانستان در سی سال اخیر دیده شود.

سوال: انجنیر صاحب  این کتاب به دسترس همه قرار گرفته  میتواند؟  به تعداد چند جلد منتشر شده است؟

جواب:-به خدمت شما باید عرض شد که نسبت بلند بودن مصارف چاپ, تعداد بسیا رمحدودی از کتاب را چاپ نمودم که هموطنانما میتوانند کتاب را در شعبه فارسی کتابخانه های ایالت برتش کولمبیا بخوانند و اگر علاقه به خریداری کتاب داشته باشند میتوانند کتاب را از کتاب فروشی "نیما" در نارت ونکور بین خیابان 15 و 16 در منزل دوم پهلوی قنادی گلستان , در لاس انجلس در فامیلی مارکیت , در نیو یارک کوچی سوپر مارکیت و در ورجینیا در افغان مارکیت بدست آرند.

خبرنگار : جناب افغان که حاضر شدید به سوالات ما جواب بدهید یک جهان تشکر.

فضل احمد افغان: آقای معاشر از شما که ژورنالست آزاد و با استعداد افغان ما میباشید و در هر موقع  مخصوصآ معرفی مسائیل فرهنگی از هیچ نوع زحمات دریغ نفرموده اید و امروز  یکبار دیگر با عشق سرشار به مسلک ژورنالیزم  خود و معرفی فرهنگیان افغانی موقع را مساعد ساختید که برای این برادر خود اجازه بدهید که درپاره اثر اخیرم که تحت عنوان "فغان افغان" است  صحبت  و درد دلی داشته باشم لهذا من وظیفه خود میدانم که از لطف شما برادر گرامی و ژورنالست با احساس پرکار  از صمیم قلب تشکر و آرزوی مؤفقیت مزید شما را از بارگاۀ زات پاک الهی تمنا نمایم.

امان معاشر ،خبرنگار  آزاد

مصاحبۀ تیلفونی
 با خانم پرستو بلبل خوش آواز کشور ما
 
۲۰ دسامبر ۲۰۱۰ 

خانم نوریه "پرستو" از آوان کودکی ذوق هنری داشته و در مکتب این علاقمندی را انکشاف داده در کنسرت ها و محافل هنری سهم میگیرد .این علاقمندی باعث میگردد که در شرایط دشواری وطن نزد استاد "خیال" زانو بزند و به هنر موسیقی و قوانین آن آشنا شود و از اساتید دیگر نیز کسب فیض نماید .

 خانم پرستو راه رادیو وتلویزون را پیش میگیرد و به خواندن آهنگهای زیبای نخستین کم کم صدای گیرایش به گوش علاقمندان سرود می نشیند و در مدت کوتاهی شهره ی دوران میگردد و مثابه ی بلبل خوش آواز مردم را بطرف هنر خود می کشاند . آهنگهای را که این بانوی توانا اجرا نموده است اینها اند شب بارانی، دل آدم، اگرعشق باشدگناهی، دلک سودایی و آهنگ دوگانه پشتو بنام   راځه راځه.......کسیت ها دی وی دی ها و سی دی ها از خانم پرستو ببازار، خانه و جیب مردم راه یافته اند.
اگر شریک زندگی اش مرحوم رحیم" مهریار" پدرود حیات نمی گفت خانم پرستو با انرژی بیشتر روی استیژ قرار میگرفت و گوشها را نوازش میداد. خانم پرستو سه دوختر ویک پسر دارد .
شرایط حاکم در کشور مانند هزار ها هوطن او را مجبور به هجرت می سازد و از مدت ۲۰ سال به این طرف به المان زندگی میکند موصوفه شخص تحصیل کرده با دانش خوش برخورد با ذوق وسلیقه است و بیننده با دیدن او احساس شادی می نماید.
سوال: قسمیکه من میدانم  اولین آهنگ شما   (دیشب گل امید مرا چیدی و رفتی)است بگوئید شعر ان از کیست؟ و کدام آهنگ ساز آنرا کمپوز نموده است؟
جواب : کمپوز آن زیر نظر محترم استاد" خیال"  ساخته شده است  و شاعرگرامی  آنرا نمی دانم .
سوال: دراین  اواخرشما به  افغانستان سفر نمودید،قسمیکه از لابلای تلویزیونها و سایت ها به مشاهده رسید  به گرمی زایدالوصفی روبرو شدید، میشود که بگوئید از طرف کی دعوت شده بودیدو یا خود احساس مردم را در نظر گرفته به دیدن وطن و مردم رفتید؟
جواب : به دعوت ادارۀ محترم تلویزون آریانا افغانستان به  کشور رفته بودم .پنج سال پیش وقتیکه تلویزیون آریا نا در افغانستان  آغاز بکار میکرد،   افتخار حضور در آن محفل گرامی داشت از افتتاح آنرا داشتم برای  اولین بارتلویزون آریانا در مورد موسیقی خانمها  یکی از آهنگهای مرا به نمایش گذاشتند.  بنا بر سوابق کاری من به گوش مردم پرطنین افتاد و از من همیشه تقاضا میشد که تلویزیون آریانا را فراموش نکنم و به همکاری خویش ادامه دهم . بنآ  تقاضای آنها را لیبیک گفتم .می الا سف شریک زندگی و هنری ام" مهریار" مرحوم با مریضی دست و گریبان شد قسمی که لازم بود  نتوانستم به همکاری خویش ادامه دهم.
سوال:طوریکه  از مریضی مرحوم رحیم "مهریار" یاد آور شدید شما می توانید ویژه گی های شخصی شانرا یاد آوری نمائید و در پایان حیات شان توصیه ی شان به شما چی بود .؟
جواب : به شهادت فرزندان و دوستان زمانیکه مریضی مرحوم شدت گرفت برایم یاد آور شد( موسیقی مسلک و زندگی جاویدانه ی  مااست باید به این هنر ارج بگذارید و همیشه به اجرای آن همت بگمارید که موسیقی روح و روانم را شاد می سازد و رحمت ایزدی نزدیکم می نماید.)
سوال : شما میدانید که هموطنان ما به مشکلات اقتصادی روبروست یکتعداد مردم به خصوص هنر مندان از جمله محترم فریاد" دریا" نقش عظیمی در مورد ایفا میکند و دست اطفال کوچه را گرفته به پرورشگاه ها می برد نقش شما در مورد چیست؟
جواب: یکی از اهداف سفرم به وطن ایجاد یک نهاد خیریه بنام "مهریار" بود مقدمه ی کار آنرا در نظر گرفته ام امید است تاماه مارچ آنرا سر براه نمایم .قبلآ کمک های به هموطنان فقیر انجام دادم ، از درآمد کنسرت ها کمک های لازم را انجام دادم در صورتیکه این نهاد خیریه فعال گردد همه در آمد آنرا به هموطنان فقیر، بیچاره، بیوه و اطفال یتیم اهدا خواهم کرد.
سوال: پلان های بعدی در فعالیت های اجتماعی و هنری شما چیست؟
جواب: در پروژۀ که من در دست دارم به امید همکاری مردمم به خصوص سرمایداران داخل کشور است.که به یتیمان که در جنگ والدین خود را از دئست داده اند  وخصوصآ دخترکان نازنین و با استعداد که من سراغ آنها را دارم  کمک رسانم.برای فعلآ  با نظامیان دولت المان در ارتباط و همکاری استم کمک هایم از آن طریق به اطفال کشور رسیده این اقدامها به همت شاعر توانا و بانوبا اقتدار کشور ما خانم نادیه جان فضل اجرا شد که ادامه دهنده آن استم .
خانم پرستو در مورد انتقاد بعضی از هموطنان که گفته اند:زمان ازا داری مرحوم مهریار است و خانم پرستو کنسرت میدهد .افزودند:  اجرایی کنسرت هنری آنهم بخاطر اجرای امر خیر خود ازا داریست وبه  این وصیله می میخواهم وصایایی گرامی شوهر مرحوم را در منصه ی عمل قرار دهم و به این وصیله علاوه بر اینکه تامین معشیت نمایم و کمک های خود را طوریکه قبلایاد آور شدم به هموطنانم برسانم .
سوال : شما  شاگرد تربیه نموده اید؟
جواب: من خود شاگرد استم .اما یکتعداد خانمها و آقایانی گاه گاهی به خانه ما می آیند برایشان همکاری میکنم.وقتیکه آقای "مهریار" حیات داشتند کورس هنر موسیقی داشتیم که هفته سه روز به جوانان هنر موسیقی می آموختیم. من مدت سی سال شاگرد استاد خیال بودم اندوخته هایم را حاضرم به هر هموطن که علاقه داشته باشد بیاموزانم.
سوال : شما علاقمندان در کشور همزبان تاجکستان دارید در رابطه معلومات بدهید؟
جواب : در سالهای هشتاد سفر هنری در تاجکستان داشتیم. در سالون که بیشتر از پانزده هزار نفر تماشاه بین داشت کنسرت اجرا نمودم که مورد استقبال شایان آنها قرار گرفتم  ، برایم یک خاطره فراموش نا شدنی است.  در سال ۲۰۰۳از طرف یک کمیتۀ فرهنگی تاجکستان دعوت شده بودم در آنجا خوب درخشیدم و لقب (مشعل ترنم افغانستان) را بدست آوردم . دوستان زیاد تاجکی دارم که همیشه مرا یاد میکنند و آرزو تماشا کنسرت مرا دارند.
سوال : فرزندان شما به موسیقی علاقه داند؟
جواب: پسرم علی جان با موسیقی غرب بزرگ شده ولی خواندن های فارسی هم میکند و با پدر مرحومش  رحیم مهریار آهنگ دوگانه اجرا کرده اند که در اواخر کلیپ آنرا شاید بیبینید . دخترم شبانه جان علاقه زیاد به هنر موسیقی دارد با وجود آنکه من آرزو هنر مند شد آنرا ندارم بخاطر آنکه در وطن ما در رابطه به هنر و بخصوص زنان  کمترارج می گزارند. اما او آرزو دارد که ادامه دهند ه راه من باشد من می خواهم پسرم علی جان مهریار خواننده شود و دخترم شبانه جان پرستو خواننده شوند به واقعت امرآنها نهایت صدای گیرا و جذاب  دارند. من از آنها آرزو دارم تا هنر موسیقی اصیل افغانی خود را تعقیب کنند.
با تآسف در افغانستان همینکه  خانم غرض اجرای آهنگی و کنسرتی روی ستیژ قرار میگرفت بعضآ از تعصب کار گرفته  حرف های نا خوش آیند می گفتند  اما در این سفر وضع را دیگر گونه دیدم ومردم حساسیت دوران ماقبل تاریخ را نداشتند  .
سوال: خانم پرستو چه پیام به هموطنان دارید؟
جواب:  عاشق  مردمم می باشم ،می خواهم با مردمم زندگی نمایم زندگی با مردم چون زندگی ماهی در آب است. چون ماهی از آب کشیده شود زنده نیست. تصور میکنم که اگر با مردم نباشم زنده نیستم .با استفاده از وقت سلامهای صمیمانه خدمت دست اندر کاران مجلۀ نشریۀ زن به سر سردبیری خانم روشندل شفیقه جان نورزی و هر یک از شاعران محترم ،هنر مندان عزیر و همه اعضای خانۀ فرهنگی (مولانا)به رهبری آقای "قیام" در شهر ونکوور تقدیم میدارم، آرزو دارم روزی در اجتماعی فرهنگیان و هموطنان در شهر ونکوور کنسرت اجرا نمایم.