Monday 16 September 2013

بخش 2 - " تمام علم غیب در قرآن نیست و نمیتواند باشد!"

 
 
 
بخش 2 - " تمام علم غیب در قرآن نیست و نمیتواند باشد!
معاشر: فصل دوم کتاب (معنای قرآن) عنوان دارد:«غیب؛ یعنی ورای عقل روز مرهء مردم» و جناب شما در جاهای دیگر هم تأکید کرده اید که قرآن کتاب بینات و واضحات برای مردم و آدمیان وقت میباشد؛ همهء علم غیب در آن نیست و نمیتواند باشد. درین موارد لطفاً توضیحات عام فهم بدهید چرا که من می بینم به مردم ما باور های خلاف این تحمیل شده است و میشود.
افتخار: اجازه دهید درین رابطه تبصرهء یک فرهنگی با وزن را که پس از خواندن کتاب «معنای قرآن» با من تماس گرفت؛ خدمت عرض نمایم. ایشان فرمودند: در آغاز کتاب نوشته ای: «نگرش منطقی و ساینتفیک بر قرآن مبین»؛ من که دیدم سراپا نگرشی از قرآن بر قرآن است!
خوب اینکه لینز دید و نگرش؛ منطقی و ساینتفیک و جهانشناسانه در تمامی استقامت ها میباشد؛ به جایش؛ اما دوست بسیار روشن و عزیز؛ به اصلی دقیق و کلیدی متوجه شده بودند. مواردی مانند آنچه شما فرمودید؛ فقط توسط خود قرآن تثبیت و تسجیل میگردد. این من نیستم و لینز بینش و نگرش من نیست که حکم دهد: همه علم غیب  یا علم آفریدگاری در قرآن نیست و نمیتواند باشد.
اگر کتاب معنای قرآن خصوصاً همین بخش متذکره را کامل خوانده باشید؛ متوجه شده اید که این حقیقت توسط ده ها آیهء محکم و غیر قابل تإویل و تفسیر متفاوت خود قرآن مبین اثبات و مبرهن ساخته شده است ؛ منجمله توسط آیات متبرکه ذیل:
از سورهءالانعام:
 قُل لاَّ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَآئِنُ اللّهِ وَلا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَفَلاَ تَتَفَكَّرُونَ ﴿50﴾
ای پیامبر[ بگو به شما نمى‏گويم گنجينه‏هاى الله نزد من است و غيب نيز نمى‏دانم و به شما نمى‏گويم كه من فرشته‏ام؛ جز آنچه را كه به من وحى مى‏شود پيروى نمى‏كنم. بگو آيا نابينا و بينا يكسان است؛ آيا تفكر نمى‏كنيد(50)
از سورهءالاعراف:
 قُل لاَّ أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلاَ ضَرًّا إِلاَّ مَا شَاء اللّهُ وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَاْ إِلاَّ نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ﴿188
بگو جز آنچه الله بخواهد ]که همان میشود؛ من[ براى خودم اختيار سود و زيانى ندارم و اگر غيب مى‏دانستم قطعاً خير بيشترى به خویش مى‏اندوختم  و هرگز نمی گذاشتم به خودم آسيبى برسد. من جز بيم‏دهنده و بشارتگر براى گروهى كه ايمان مى‏آورند؛ نيستم(188)
                                                               ***
از سورهءهود(از زبان حضرت نوح):
وَلاَ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَآئِنُ اللّهِ وَلاَ أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلاَ أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ وَلاَ أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ لَن يُؤْتِيَهُمُ اللّهُ خَيْرًا اللّهُ أَعْلَمُ بِمَا فِي أَنفُسِهِمْ إِنِّي إِذًا لَّمِنَ الظَّالِمِينَ ﴿31﴾
و به شما نمى‏گويم كه گنجينه‏هاى الله پيش من است و غيب نمى‏دانم و نمى‏گويم كه من فرشته‏ام و در بارهء كسانى كه ديدگان شما به خوارى در آنان مى‏نگرد؛ نمى‏گويم الله هرگز خيرشان نمى‏دهد. الله به آنچه در دل آنان است آگاه‏تر است [اگر جز اين بگويم] من در آن صورت از ستمكاران خواهم بود(31)

****
از سورهء الاسراء(اسرائیل):
قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَى شَاكِلَتِهِ فَرَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدَى سَبِيلاً ﴿84﴾ وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِيلاً ﴿85﴾
بگو هر كس بر حسب ساختار [روانى و بدنى] خود عمل مى‏كند و رب شما به هر كه راه‏ هدایت يافته‏ باشد داناتر است (84) و در باره روح از تو مى‏پرسند بگو روح از [سنخ] فرمان رب من است و به شما از دانش جز اندكى داده نشده است(85)
معاشر: بلی ؛ متوجه شده ام که نه تنها این مورد توسط خود آیات متعدد قرآن اثبات شده است بلکه ثابت شده که این کتاب مقدس ویژهء قومی به نام اعراب است که به عربی افهام و تفهیم میکنند. و هم اینکه اعراب همان وقت در کدام حد عقلی و اخلاقی و روانی قرار داشته اند؛ توسط آیات خود قرآن آشکار و ثابت شده است. لذا اجازه دهید به سوال بعدی بروم.
افتخار: مهربانی کنید!
معاشر: در فصل های چهارم و پنجم - شما قرآن را «مخاطب محور» و امتحان الهی را «بنده محور» اثبات فرموده اید که برای من و دیگر خوانندگان کتاب بسیار هیجان انگیز میباشد؛ چرا که دکانداران دین و قرآن؛ تا جائیکه من می بینم نه تنها به این درجه سواد و عقلانیت نشان نداده اند بلکه بر عکس قرآن را «خدا محور» و امتحان الهی را که دوصد فیصد «الله محور» تلقی و تبلیغ و تحمیل میکنند. لطفاً این مفاهیم را تا جای ممکن به خوانندگان مجله ما وضاحت ببخشید!
افتخار
جناب معاشر؛ این پرسش تان از همه سخت تر است؛ من ناگزیر باید همان متون مکمل فصل های  4 و5 را اینجا بیاورم. در کمتر از آن حد وضاحت بخشیدن به این مفاهیم که ذاتاً تخصصی و فنی میباشند؛ تقریباً ناممکن است و تازه؛ محتویات و احتجاجات این دو فصل «معنای قرآن» هم وقتی به خوبی هضم و فهمیده شده میتوانند که کتاب معنای قرآن(جلد اول) از سر و طور منظم و دقیق مطالعه و یا تدریس شود.
 معاشر:
جناب عالم افتخار! من خبرنگار نشریه زن استم. اگر اجازه باشد سوال اخیر خود را در رابطه به مسئاله زن یاد آور شوم.
افتخار: مهربانی کنید؛ امید سوال بسیار سخت نباشد!
معاشر: جایگاه زن در قرآن چگونه بیان شده است؟
میدانم مقام و حقوق و حیثیت زن در جامعه سنتی و وحشی و نیمه وحشی قبیلوی اعراب؛ و اگر از حق نگذریم در هیچ کجای دنیای 1500 سال پیش؛ طوری نمیتوانسته باشد که حالا در اسناد معاصر بشری مانند اعلامیه جهانی حقوق بشر تسجیل گردیده است.
منظور من این است که شما به حیث تحقیق کنندهء خلاق و جهانی اندیش و تاریخی اندیش؛ دقیقاً مقام و حیثیت و حقوق زن را در قرآن مقدس ما چگونه یافته اید؛ بدون خوش بینی و بدبینی و نیات و مقاسد سیاسی و نفسانی که متأسفانه در دیگر راویان و مفسران و معبران؛ از خود قرآن؛ پیشتر ظاهر میشود و به حکم و امر و نهی بیچون و چرا تبدیل میگردد.
افتخار: با صدها سلام و صدها درود به زنان و مادران افغانستان و جهان؛ که به وجود آورندهء و پرورندهء هر دو نیمهء بشریت یعنی هم زنان آینده و هم مردان آینده میباشند.
یکی از اهداف بزرگ من در طرح و نگارش کتاب «معنای قرآن» کشف و اثبات این حقیقت منافقانه پنهان ساخته شده است که قرآن مبین خاصتاً و تمامی کتب مقدس و غیر مقدس در سراسر عالم بشری عموماً بیرون از زمان و مکان و لهذا بیرون از جبر ها و محدودیت های زمان و مکان نیستند.

«بنده محور» بودن کلام الهی به همین معناست که صاحب این کتاب در آن؛ بالاتر ازسطح و سویه و قدرت فهم و فراست و برداشت مردمان همان زمانه مشخص معین سخن نگفته و تعیین تکلیف نکرده است. (لایکلف الله الا وسعها)
مثال روشن و اعلای این مدعا همان طرز و حدود برخورد و تکلیف های قرآن؛ در مورد نظام غلامی و برده گی است.
یعنی چون زمانه و شرایط عینی و ذهنی آماده نشده بوده؛ قرآن نخواسته است برای لغو و تقبیح و نفرین برده کردن انسان توسط انسان قیام نماید؛ در حالیکه حکم اشرف مخلوقات بودن و کرامت داشتن این موجود در قرآن مختص به اشراف و آزاده گان نیست و شامل برده گان اعم از تمام نژاد ها به یکسان میگردد. حتی این مورد از نظر کوتاه بینانه امروزی های امروزی بین گذشته ؛ در تضاد با عدالت قرآنی و احکام «اشرف المخلوقات» و «ولقد کرمنا بنی آدم» و خیلی احکام و اصول دیگر؛ معلوم میشود.
ولی در هر حال جبر زمان و تحدید مکان و قوانین سرسخت تکامل عمومی و تکامل بشری واقعیت های ندیده گرفتنی نبوده اند و نخواهند بود. روشن ترین و عام فهم ترین برهان این مدعا هم؛ خود مطرح بودن قرآن و پیامبر برای یک نوع مشخص موجود حیه یعنی بشر و آدمیزاد میباشد و نه برای همه مخلوقات و موجودات!
لهذا قرآن با قبول مصلحتی مشروعیت نظام غیرانسانی و ضمناً غیر قرآنی برده داری؛ طور اصلاحی به تسهیل برده گی و تشویق به آزاد سازی برده ها و کنیزها می پردازد و آزاد سازی غلامان را به یک بخش مهم عبادات اسلامی تبدیل میکند.
ازین رو مسئاله کنیزی عام ناشی از نظامات برده گی و کنیزی غیر رسمی ناشی از مردسالاری؛ به طرز اساسی و ریشه ای ؛ حل ناشده باقی میماند.
و اگر از این کمینه می پذیرید؛ این مسئاله ها تا هنوز که هنوز است؛ در مقیاس همهء جهان حل ناشده باقیمانده اند؛ فقط تک و توک تغییرات شکلی در اینجا وآنجا عمدتاً در غرب هست که آنها هم بی پرابلم ها و معضلات جانبی و تازه به تازه نمی باشند.
رویهمرفته امید میرود که تحت شرایط متحول شونده جهان کنونی و آنهم در نتیجهء مبارزات و جانفشانی ها؛ مسایل مذکور به طرف حل عمقی تر و بنیادی تر بروند!
البته سوای این مورد؛ زنان و مردان در قرآن از تساوی عام برخورد دار بوده و جز در مورد تفاوت طبیعی جنسیتی؛ مشمول کدام تبعیض و امتیاز نیستند. قرآن زن را آدم درجه دوم نمی شناسد چنانکه حق حیات زن با مرد و قصاص و بدلهء آن کاملاً مساوی است!
 موارد تفاوت در ارث و شهادت و قضاوت؛ از تبعات پرده گی بودن و خانه گی بودن عام زنان در جوامع برده داری و مردسالاری میباشد که به طور عینی موجب عدم رشد قوای ذهنی و احاطهء فکری آنان بر جریانات و قواعد و قوانین و رسومات وغیرهء جوامع مذکور در مقایسه با مردان گردیده است، میگردد و خواهد گردید.
هیچ جا به جستجو نبرآئید؛ افغانستان مدرن و دموکراتیک و مترقی! امروز شما؛ همهء این حقایق سرسخت همانند سنگ های خارا را لحظه به لحظه بیان کرده و نشان داده میرود.
رویهمرفته عرض میکنم تا مسلمانان اعم از زنان و مردان معنا و جوهر قرآن را نفهمند؛ اصلاً نمی فهمند که در آن چه هست و چه نیست. بنابرین فقط بازار شایعات و شیادی ها گرم و گرمتر باقی میماند و «نزد جانانهء ما کشمش و پندانه؛ یکی!» محاسبه میگردد!!!
معاشر: بسیار تشکر. به آرزوی عمر دراز و پربار و دستاورد های علمی و نبوغ آسای بیشتر تان جناب دانشمند بزرگ افغانستان و عصر ما؛ هیچ تصور نمیکردم که وقتی با شما همصحبت شوم؛ دنیایم اینقدر ها عوض میشود. از غفلت و بیخبری جوانان و هموطنانم؛  نسبت به شما و آثار پرجلال و غرورآفرین جهانی – تاریخی شما هم حیران استم و هم شرمنده!..

امان معاشر




0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home