همینکه زن بعد از خداوند خالق بشر است؛ خون زن سبب نشو و نمای بشر در
رحم است؛ آغوش زن پناه گاه بشر است؛ شیر زن وسیلهء زنده گی و زنده ماندن بشر
است؛عاطفهء زن دلیل خوشبختی و خشم زن سبب بربادی بشر است
سوال و جواب با خانم صالحه وهاب واصل شاعر مستعد
و نقاش کم نظیر
محترمه
صالحه وهاب واصل عزیز !
میشود عرض
سلامم را بپذیرید و از حرمتم برشخصیت شما دلشاد باشید.
به پیشگاه
شما احترام گذاشته صحت و سلامتی برایتان ارزو می نمایم
نسبت
تقاضای مکرر عزیزان خواستم گفتمانی را با
شما تنظیم کنم تا علاوه بر شناسایی
شخصیت شما
که کمتر به آن ضرورت میرود ؛ وسیلهء باشد برای به اشتراک گذاری اندوخته های ادبی و هنری شما پیرامون فعالیتهای
تان در عرصه شعر وادب و هنرنقاشی؛ وهم
علاقهمندان کارهای هنری و ادبی تان بتوانند ازین گفتار ارزشمند شما بهرهء
حاصل نمایند
که مطمینم
مرور این گفت و شنود برای خواننده گان محترم خالی
از دلچسپی نیست
اسوال:ز دیدگاه شما شعر چگونه تعریف میشود ؟
خانم صالحه وهاب:نخست عرض سلام و حرمت نموده
از شما ابراز سپاس و امتنان میکنم در
ارتباط با لطف دعوت و انتخاب بنده که برای این
گفتمان زیبا و جالب مرا دعوت نموده اید.
ثانیا تمنا میکنم عزیزانی که علاقمند به خوانش این گفت وشنود بوده و برای مطالعه آن وقت میگذارند ؛ پاسخ های ارایه شده برای شان خالی ازدلچسپی
نبوده سبب دلگیری شان نگردد و اینک به پاسخ سوالات تان میپردازم
جواب:برای شعر تعریف های مختلفه و زیادی وجود دارد مثلا
"شعر سخنی است اندیشیده، مرتب، معنوی، موزون، متکرر، که به چهار عنصر
اساسی اندیشه، وزن، قافیه و زبان) تأکید میکند.
دیگری گفته:
"شعر کلامیست مخیل، مرتکب از اوزان متفق ؛ متکرر و
متساوی با حروف متشابه در ختم بیت.
"همچنان گفته اند : شعر حادثه ای است که در زبان روی می دهد ویا شعر
گره خوردگی عاطفه و تخیل است که در زبان آهنگین شکل گرفته باشد.همچنان عقیده بر
این است که: شعر کلامیست تخیلی موزون و
مقفی تعریف بسیار کلاسیک که شاخصه های روشن وزن و قافیه و تخیل را در شعر
تأکید میکند. و یا اینکه : شعر عرق ریزی
روحی انسان است که روی حالت روانی و ذهنی و حالت معنوی شعر تأکید میکند. خلاصه هر
کسی برای شعر نظر به دید و احساس خود
تعریفی دارد که البته بسیار طولانی خواهد شد اگر با جزيیات بخواهیم همه را شرح دهیم.
اما شعر از نظر من زبان احساس درونی ومعنوی شاعر است که به اساس
الهاماتیکه از حالات و حوادث بیرونی واز نا آگاه شاعر در ذهنش هست شده تصاویر نا
شناخته را در ادراک شاعر میشناساند و با کمک کلمات به شکل فشرده ترین ساخت
کلام مملو از تخیلات و استعارات؛ موزون و
مقفی؛ سکوت اندیشه های درونی و معنوی شاعر را گویا ساخته و پیام شاعر را انعکاس میدهد..
سوال:نقش زبان را در شعر چگونه ارزیابی میکنید؟
زبان نقش بسا عمدهء را در شعر بازی میکندزیرا زبان یکی از عاملین
بسیار مهم در فعالیت های ذهنی ما انسان هاست. شعر یک اندیشهء احساسی و معنویست و
زبان شکل دهندهء هستی شعر . شعر در ذهن
زاییده میشود با کلام شکل میگیرد و با زبان خلق میشود. اگر چه زبان احساس معنوی و
درونی شاعر را در محدودهء لفظی خودفشرده
در بیان وسعت عمق آن ناقص تلقی میشود زیرا آموخته های زبان از اندوخته های عقلانی
و خرد جهان بیرونی ساخته و بافته شده است و دست ان در تصویر دادن عمق اندیشه های
ذهنی سرایندهء شعر حتی از حد معمول هم کوتاه تر است اما چون زبان و اندیشه مکمل
همدیگرند. یعنی بدون زبان اندیشه و بدون اندیشه زبان مفهومی ندارد. روی این ملحوظ
زبان را پایه اساسی و بیرون نمای اندیشه و احساس معنوی شاعر دانسته ممد عینی و
حتمی در خلقت شعر حساب میکنم بدون شک که زبان شعر از زبان معمول نظم و نثر در افتراق قرار دارد زبان نثر مقید
به وزن و قافیه نیست اما زبان شعر است و مهمتر از همه اینکه زبان شعر نباید زبان
ترکیب کلمات باشد زیرا به همان اندازه که تخیلات و استعاره و اغراق و تشبیهات در
قالب واژه ها به تصویر شعر در چشم خواننده زیبایی میبخشد به همان اندازه بردن لذت
از معنای شعر مبرم و حتمی شمرده میشود و این پر افشانی واژه ها نشان دهندهء وسعت و
عمق اندیشوی شاعر در قالب کلمات باید باشد.
سوال:جایگاه اسطوره؛ حماسه و تغزل را در شعر بصورت مختصر بیان کنید.
اسطوره در معنی به مفهوم
افسانه ؛ قصه و سخن پریشان است اما امروز معنی و مفهوم آن فرق میکند . امروز
اسطوره را آیینهء روح بشر میدانند و تجلی حقایق انسانی که در طول زمان جریان دارد
و نسل به نسل انتقال می یابد. باز آفرینی گذشته ها در یک جامعه به اساس استفاده از
اسطوره های تاریخی و یا افسانوی توسط
شاعران و قلم بدستان صورت میگیرد. اسطوره ها
در اصل یک جز ء از افکار و تخیلات انسانهاست و در هر کشور به
گونه ء دیگر است که فرهنگ و ادب آن کشور
از ان فوق العاده متاثر است.
بر شاعران و قلم بدستان است که اسطوره ها را دقیق و با تحلیل و بررسی
عمیق از تجارب اجتماعی؛ نه فردی در آثار شان بکار ببرند زیرا در صورت کوچکترین
بینش اشتباه و غلط میتواند تمام اقشار یک
ملت را آسیب برساند در غیر آن استفاده از پایه های اسطوره در شعر تصویریست در
آیینهء ادبیات که برای بیان واقعیت های پیرامونی با امور فرا طبیعی به شکل یک
پدپدهء صلح بین طبعیت و روح انسان توسط خود انسانها خلق
شده و برای روشنگری بکار
میرود
ای یوسف آخر سوی این یعقوب نابینا بیا
ای
عیسی پنهان شده بر طارم مینا بیا
از
هجر روزم قیر شد دل چون کمان بد تیر شد
یعقوب
مسکین پیر شد ای یوسف برنا بیا
ای
موسی عمران که در سینه چه سیناهاستت
گاوی
خدایی میکند از سینه سینا بیا
رخ
زعفران رنگ آمدم خم داده چون چنگ آمدم
در
گور تن تنگ آمدم ای جان باپهنا بیا
حماسه به مفهوم شجاعت و
دلیری و قهرمانیست که در شعر و ادب یک کشور جایگاه بسا بلندی میتواند داشته باشد
این اشعار زادهء عواطف و اندیشه ها و تخیلات خود شاعر نبوده بلکه آرزو ها و آرمان
ها؛ عقاید ؛ نتایج افکار و علایق یک ملت را انعکاس میدهد مثل یاد از جنگ ها ؛
پهلوانی ها؛ قهرمانی ها ّ انقلابات؛آثار
تمدن و مظاهر روح و فکر ملت در یک کشور. حماسه همچنان جریان حوادثییست که با منطق
و تجربه ی علمی سازگاری ندارد. هر حماسه ای، رویدادی است بیرون از نظام عادی و غیر
طبیعی که تنها در همان عصر توجیه پذیر میباشد و شاعرآنرا تصویر می کند. طبعا که
نقش آن در فرهنگ و ادب هر کشور بسیار مهم
و ارزنده میباشد .زیرا حماسه عرف و شناسایی تاریخ
هر مملکت است .
وطن عشق تو افتخارم وطن در رهت جان نثارم
وطن خاک پاکت بهشتم وطن گلخنت لاله زارم
تغزل یعنی ابیاتی که
بیانگر حالات عشق؛ وصف طبعیت و توصیف معشوق میباشد کمتر از ۵ و بالاتر از ۱۵ بیت وصفی
نیست که در شروع شعر مدحی یا قصیده قرار
میگیرد.به نظر من تغزل در گذشته ها عمومیت داشت و هر شاعر خواه ناخواه در سرودن
اشعار مدحی شان در وصف سلاطین و بزرگان و یا معشوق از ان استفاده میکردند اما
امروز در اشعار عصر حاضر نقش چندانی در را در ترکیب شعر بازی نکرده حضور آن هم در
ادبیات امروزی کمرنگ و کمرنگ تر میشود زیرا اگر شاعری معاصری عمدا هم خواسته باشد
قصیدهء بسراید تغزل را به آن ثقلتش مورد استفاده قرار نخواهد داد.یعنی من نقش تغزل را در شعر امروز کمرنگتر از گذشته
ها دیده وضرورت عینی نمی دانم.
هاء الحق و الدین طاب مثواه
امام
سنت و شیخ جماعت
چو
میرفت از جهان این بیت میخواند
بر
اهل فضل و ارباب براعت
به
طاعت قرب ایزد میتوان یافت
قدم
در نه گرت هست استطاعت
بدین
دستور تاریخ وفاتش
برون
آر از حروف قرب طاعت
حافظ
شیرازی
سوال:ایا
شما تا اکنون شعر هیروتیک سروده اید؟
هیروتیک از نظر من در
معنی کلمهء بسیار ثقیل و بی پرده تر است
نسبت به کلمهء عریان؛ من شعر هیروتیک
نگفته ام و شاید هیچگاهی به آن رو نیاورم
اما اشعار عریان و ازاد دارم که
زیاد تر آنها به سبک نیمایی یا سپید سرو ده شده که نمونه های انرا برای تان در
اخیر گفت و گوی ما درج صفحه خواهم ساخت.
شام رنگین
بیــا کامشب ترا از هر چه زیبــاست بیشتـر خواهــم
کنــــارم بـاش کامشب نیمه عــریـانت به بر خواهــم
بیـــــا کــــز دامن شب گــوهــر استـــاره بر چینــــم
بپاشــــــم روی بستر بــازوانت زیـــر سر خواهــم
لبانت جام ســــاز و هـــر نگــاهت را حصــــار تن
که من آب حیات از آن لبـــان پــر شـــرر خواهــم
بیــــاور شـــام رنگینی ز عشرت هــــا بــرای من
که از حسرت به جای ماه رویت را قمـــر خواهــم
ز عشـقت رقص رقصان مست از آهنگ بیتــــابی
بدورت خویش را از خود بیرون و بی خبر خواهم
به پیـش پـــات از گل مژه هــــایم گل بیافشــــانــم
تنـــم را غرق مـوج بوسه ات پا تا به سر خواهــم
ببر بیــرونم از پشت حـــریـــر پــرده های شـــرم
که امشب بی حیـــایی را سر شب تا سحـر خواهم
بـریــز از شبــنم گرم لبت بر روی جسـمم کیـــــن
بــلور آتشـــین را از نمش کافـــور تــــر خواهــم
بیا وز بــاغ احساسم گل عیش و طرب بـــر چین
که از گــــرمایی دستت هر بن تن را اثر خواهــم
دلم زیـــر و زبـر شد بیرون آمد از برم «واهب»
ولی در وصل تو بیشش ازین زیر و زبر خواه
29-08-2010
سوال :سیر و سلوک عارفانه را به تجربه نشسته
اید؟
بلی؛ اکثر
اشعار من أخص غزلیاتم به سبک هندی با
ابیات کلاسیک سروده شده که سیر و سلوک
عارفانه در آنها به وضاحت مشاهده میگردد. اگر چه در شعر معاصر کشور ما
امروز عرفان نقش چندانی ندارد و اگر هم
دارد بسیار کمرنگ است که موجودیت آن در
اکثر اشعار شعرای گرامی ما حس نمی گردد؛
شایدهم به دلیل این شاخصه که دنیای امروز
زیاده تر صنعتی و فردی شده در حالیکه عرفان
جنبهء عام انسانی و نوعی دارد و مربوط به فرد نیست ازین رو شناخت عرفان هم
در جامعه ما در عصر حاضر حجم جندان سنگینی نداردزیرا معنی عرفان یعنی (شناخت
خداوند<ج> به چشم دل و روان انسان است؛یعنی در عرفان، هدف اصلی، شناخت انسان
و به اساس آن معرفت با مقام ربوبيت است) که پیاده ساختن و شناختاندن این اندیشه در حال حاضر در جامعهء ما ساده نبوده زمان
بیشتر از کافی ضرورت دارد. شعر عرفانی با مکان
و زمان کاری ندارد و الهام معنویست که به شاعر دست میدهد و زبان وسیلهء
میگردد برای بیان کلام دل. الحمد لله اشعار عرفانی بنده فعلا جایگاه خوبی را در
قلوب هواخواهانش پیدا کرده و مورد قبول
اکثریت خواننده گان و علاقه مندان آن قرار گرفته است نمونهء شعر
شوق
میلرزد ز بیتابی تمنا میشکند
میروم
را هی که پای غفلت آنجا میشکند
مجمر پا گشته از جوش قدم
پر آبله
منگرم
کز شور هردم باده در پا میشکند
صد
هزاران مــژه ی بالا برای دیدنش
از
خم آئینه اش در دیده ی ما میشکند
حسرت
لعل لبش آتش زن سیلاب شد
قطره چون گوهـر شود طغیان دریا میشکند
واهب
سوال:
نقش اشراق و شهود را در ادبیات معاصر چگونه میدانید؟
اشراق تابندهء نور معنا میدهد هدف تزکیهء قلب و تصفیهء
باطن است که با تابیدن نور معرفت قلب انسان
از غیر خدا پاک شده روشن میگردد و این حالتیست که انسان با آگاهی که دارد
در وضعیتی قرار میگیرد که مفاهیم هستی موجود راکه هیچ نوع اطلاع و آگاهی قبلی از
آن در ذهنش نیست دریافت میکند.
بشنو
این نی چون شکایت میکند
از
جداییها حکایت میکند
کز
نیستان تا مرا ببریدهاند
در
نفیرم مرد و زن نالیدهاند
سینه
خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم
شرح درد اشتیاق
هر
کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز
جوید روزگار وصل خویش
مولانا
همانگونه
که در بالا در بخش نقش عرفان در ادبیات معاصر یاد آور شدم که عرفان شناخت و رسیدن به خدا از طریق شناخت
خود انسان است ؛ اشراق و شهود همچنان همگام با عرفان پایه های اساسی رسیدن به عشق
حقیقی یا فنایی میباشند.اشراقی طالب معرفت است و عارف به دنبال عشق حقیقی و شهود
یعنی الهامات و درک معنوی و هدایت درونی
که نیاز به استدلال ندارد وکوتاه ترین راهی برای رسیدن به مقصد محسوب
میگردد یعنی نیروی بالا تر از عقل که در آن قدرتی انتهای حقانی موجود بوده و مانند
اشراق سبب تصاویر عینی در ذهن شاعر میگردد که دیگران از دیدن آن محروم اند .
دریای
خیالیم و نمی نیست در اینجا
جز
وهم وجود و عدمی نیست در اینجا
رمز
دو جهان از ورق آینه خواندیم
جزگرد
تحیر رقمی نیست در اینجا
عالم
همه میناگر بیداد شکست است
این
طرفهکهسنگ ستمی نیست در اینجا
تا
سنبل این باغ به همواری رنگ است
جزکج
نظری پیچ وخمی نیست دراینجا
بیدل
این
حالات زمانی در شعر شاعر اثر میگذارد که نه تنها جنبهء نظری داشته باشد بل در
اعمال شاعر هم دخیل باشد. من خود نقش انراوسیلهء روشن برای تزکیه قلب و تنویر
اذهان جامعه در شعر بسیار حتمی و مهم میدانم به شرط آنکه نخست سویهء علمی در جامعه
عملی باشد و ثانیا موانع فرهنگی و اجتماعی و مذهبی رکودت های را برای تکثیر این
اندیشه ایجاد نکنند .
سوال:تصویر زیبای تان که در زیر برقع خانم زیبا دیده
میشود. زیاد دوست دارم در رابطه آن معلومات دهید.
تابلوی که شما طالب معلومات در بارهء ان شده اید «مروارید گمشده» نام دارد که خودم نقاشی کرده کوشیده ام ارزش زن و عظمت موجودیت زن
را درقالب یک تصویر شرح دهم.
درین تابلو شما چادری را در قالب یک صدف مشاهده میکنید که زن در میان
آن چون گهرو مروارید میدرخشد این درخشش زیبایی بیرونی زن نی بلکه نهایت پاکی
و عظمت قدرت درونی زن را تصویر میدهد. همینکه زن بعد از خداوند خالق بشر است؛ خون
زن سبب نشو و نمای بشر در رحم است؛ آغوش زن پناه گاه بشر است؛ شیر زن وسیلهء زنده
گی و زنده ماندن بشر است؛عاطفهء زن دلیل خوشبختی و خشم زن سبب بربادی بشر
است......این هم قدرت نامر ء ی است که در وجود زن نهفته است و در چشم دیده نمی شود
اما از نور ان روز تا روز جهانیان اعم از زن و مرد بهره مند میگردند . اما هدف از
ترسیم چادری و آب و زمین و آتش در عقب این صدف اینست که هر قدر دست ستم زن را
بیازادرد به اب غرقش سازد ؛ زنده به گورش کند و یا به آتشش بکشد و یا در زیر برقع
و یا چادری بپوشاندش این عظمت و توانایی را که الله تعالی به او ارزانی نموده است
از او گرفته نمی توانند. این خلقت به امر
پروردگارش خالق بدنبا می اید و خلیق این جهان را ترک گفته با خالقش
میپیوندد.
در اخیر برای مساعد ساختن این موقع به من از شما سپاس گذاری نموده
موفقیت های مزید تانرا
در عرصۀ ی فرهنگ و ادب کشور تمنا نموده مرخص میشوم.
امان معاشر ؛ خبرنگار ازاد
0 Comments:
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home